گفتوگو با مصطفی هروی
محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. بیستوپنجمین نفری که با او گفتوگو کردهایم مصطفی هروی است. آقای هروی در تعریف خودسانسوری میگوید: « همه ما با خودسانسوری به شکلی درگیر هستیم. این درگیری به این دلیل است که در طول قرنها خودسانسوری به شکلی ناملموسی به ناخودآگاه ما غالب شده است. اشاره به خودسانسوری، اشاره به ضعف شخصیتی فرد است. وقتی آدمی، وابستگی و نیاز نداشته باشد، قاعدتاً نیازی به سانسور خود ندارد. البته موقعیتهای اجتماعی هم بیتقصیر نیستند و گاهی این استعداد را به ما میدهند که در مواردی خودسانسوری کنیم. گاهی وقتها اتفاقاتی که در پی خودسانسوری میافتد و ضررهایی بیشتر از نبودش دارد. همه اینها در کنار هم در یک مجموعه میشود، تعریفی نامنظم و کافی از خودسانسوری».
خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ در اصل هم بداخلاقی فرهنگی است و هم محافظهکاری. واقعیت این است که جامعه و فرهنگ ما محافظهکار است. امروز حداقل توقع من در برابر تاریخ و فرهنگمان این است که هنرمندان در این محافظهکاری و ترویج آن دخالتی نداشته باشند. اما متأسفانه اینگونه نیست و در برخی از مسائل خیلی موفقتر از هنرشان در مقوله خودسانسوری قدم برداشتهاند.
این محافظهکاری هنرمندان ایرانی در اغلب موارد سبب شده است که شکلی نافرم و زشت از محافظهکاری در هنر اتفاق بیافتد، درحالیکه هنرمند باید خیلی راحت ایدههایش را بیان و هنرش را خلق کند. ازاینجا به بعد است که نقش اجتماعی فرهنگ نمود و اهمیت پیدا میکند. شاید در اغلب موارد نحوه فکر یک هنرمند با اخلاقیات یک جامعه برابر نباشد، که این ماهیت و نفس هنر است. اما اخلاقهای عمومی، تاریخمصرف دارند و به گونهای بر هنر و هنرمند احاطه پیدا میکنند که هنرمند خود را غرق در آن اخلاقیات رها میکند. درنهایت خودسانسوری کلاژی از بداخلاقی فرهنگی و محافظهکاری است.
قانون فعلی در ایران، برای عرضه هر اثر هنری، هنرمند را موظف به رعایت چهارچوبهای قانوی و ايدئولوژیک میکند. بنا به باوری اشتباه، هنرمندان برای بقا و عرضه آثارشان خود را موظف به رعایت چهارچوبهای قانونی میدانند. در غیر این صورت یا حذف میشوند و یا مجالی برای عرضه آثارشان داده نمیشود. چرا یک هنرمند در جامعه سانسورزده ایران، برای بقای خود نباید محافظهکار باشد؟
ـ هنرمند اگر خود را مسئول جامعه و فرهنگ خود بداند و بخواهد هنرش را وقف آن جامعه کند، مجبور است دغدغههای اجتماعی داشته باشد. جدا از برخوردها و نگاههای دولتی، هنرمندان متعهد مسئول فرهنگسازی در اجتماع خود هستند. یک هنرمند متعهد باعرضه اثرش درواقع در حال کندوکاو و تغییرات فکری و فرهنگی است. هنرمندانی که گلوبلبل خلق میکنند، قاعدتاً مانند افرادی که درگیر موضوعات اجتماعی هستند، در هنرشان درگیر ایجاد علامت سؤال نبوده و نخواهند بود. بهشخصه در آثارم به دنبال این هستم که پرسشهایی را در کارهایم مطرح کردهام، بدون اینکه پاسخی به آنها داده باشم همهچیز را بر عهده مخاطب میگذارم تا در جامعه ایجاد فکر و دغدغه کنم. هنرمندان محافظهکار نمیتوانند حرف جدیدی برای جامعه خود داشته باشند، در خوشبینانهترین حالت ممکن، گفتهها و نگاههای گذشته را بازتولید میکنند، خوب این چه ارزشی دارد وقتی اصل آن کارها از گذشته تا به امروز مانده است. تعریفی که من از هنر دارم و به آن باور، با اینگونه محافظهکاریها ارتباطی ندارد. تردید، نقد و رد گاهی به سمت مثبت پیش میرود و گاهی منفی. اما درنهایت ذات هنر میل به تغییرات فکری و بنیادی دارد. نفس و فعل محافظهکاری، بعید میدانم در راستای تغییرات بنیادی یک فرهنگ باشد.
پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ تجربه من میگوید، پنجاه، پنجاه است. ما درگذشته زندگی نکردهایم تمام اطلاعات و آگاهی ما به پشتوانه مطالعات ما از تاریخ است که نشان میدهد در مقاطع مختلف هم سانسور بر جامعه ایران حاکم بوده است و هم خودسانسوری. اما فرم و نحوه زندگی امروز ماست که حال را برای ما میسازد. به نظر من وقتی ما نسبت به این، به قول شما بد فرهنگی آگاهی داریم و میدانیم ما روزی به گذشته آیندگان تبدیل خواهیم شد باید تلاش کنیم حرکتی روبهجلو داشته باشیم. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که از زندگی یکدیگر بیش از حد ممکن اطلاع داریم درحالیکه در غرب مردم از زندگی شخصی یکدیگر کمتر میدانند. این زیاد دانستن از زندگی یکدیگر یکی از علتهای مهم خودسانسوری است.
در آثار عرضه شده و به نمایش گذاشته شده مصطفی هروی مخالفت با حجاب اجباری، نقد به مقوله مذهب و محدودیتهای اجتماعی محوریت اغلب آثار اوست.
اینگونه مخالفتها ریشه در نگاه معتهد شما به هنر دارد یا فقط بازی با تابوهای اجتماعی است؟
ـ من در کشوری آزاد زندگی و کار میکنم. در هلند کسی فکر و هنر من را سانسور نمیکنم، درنتیجه تاجایی که امکان داشته باشد هم خودسانسوری نمیکنم. بعضی وقتها مجبورم به خاطر اینکه به فرم اجرایی لطمهای وارد نشود و قابل دفاع باشد خلاقیت، فکر و نگاهم را به شکلی بیان میکنم که آن نه محافظهکاری است و نه سانسور. کارهای من استعداد این رادارند که خیلی غیرمتعارف تر باشند. اما من یک هنرمند ایرانی هستم و باید مواظب باشم که ماهیت هنر ایرانی را هم حفظ کنم.
در این جمله تناقضی فاحش وجود ندارد؟
ـ نه، حرفم تناقضی با پاسخهای قبلیام ندارد. من بهعنوان یک آرتیست مجبور به رعایت فرم هستم. سلیقه مخاطب ایرانی هم برایم اهمیت دارد، درنتیجه باید نکاتی را رعایت کنم. اینجا مرز بین خودسانسوری، رعایت و تناقض خیلی باریک و ناچیز است اما نفیکننده گفتههای قبلی من نیست. اما اینکه چرا این دغدغهها رادارم در برخورد عمومی شاید دغدغههای اجتماعی و فرهنگی تعریف شود اما واقعیت است این است که اینگونه نگاه کردن بیشتر یک دغدغه شخصی است. این موضوعات دغدغههای شخصی من هستند. حالا من به این دغدغههای شخصی استعداد عمومی شدن میدهم و عرضهشان میکنم. من در یک خانواده خیلی مذهبی، متولد و بزرگ شدم. دوران نوجوانی و جوانی من در فضاهای مذهبی سپریشده است، طبیعی است علاوه بر اینکه آن فضا را نقد، معرفی و یا نسبت به آنها اعتراض داشته باشم. من تا سن ۲۲ سالگی هرگز صورت بدون روسری و چادرزنهای دوروبرم راندیدم. تا آن سن، تصور من این بود که صورت این آدمها فقط متشکل از دماغ است. درنتیجه این دغدغههای شخصی من هستند که خوشبختانه محدودیتهای اجتماعی فعلی ما محسوب میشوند و من میتوانم در هنرم آنها را بهتر و معقولتر عرضه کنم. مذهب شخصیترین مسئله هر فرد است، اما با گذشته من ارتباط محکمی دارد برای همین است که در آثارم اینگونه بیان میشود.
قاعدتن تاکنون خودسانسوری داشته اید.تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایتان را همرسانی کنید؟
ـ معلوم است که خودسانسوری داشتهام. گاهی ایدههایی به ذهنم خطور میکند که بعد میگویم اگر به مرحله اجرایی برسد، عواقبش برای جامعه میتواند بدتر از خلق باشد. من یک آرتیست ساکن یک کشور آزاد هستم اما در ایران اینگونه نیست و ابتداییترین موضوعات اصلاً اهمیتی ندارند. زمانی که جسد شهیدان غواص را به ایران آوردند من یک کاری آماده و منتشر کردم. من آن اثر را خارج از هرگونه سانسور و محدودیتهای مذهبی خلق کرده بودم. در آن اثر من خیلی عرفانی به موضوع نگاه کرده بودم اما ملت برخوردهای عجیبی داشتند و عملاً نگاه آرام و دوستانه و محترمانه من را به این شهیدان، از زاویهای دیگر دیدند و بعد سبب شد هیچوقت نه آن کار را جایی مجدد منتشر کنم و نه در نمایشگاههایم آن را در معرض تماشا بگذارم. برادرم من در اواخر جنگ در عملیات مرصاد شهید شد. این کار تصویر من از برادرم بود و ادای دینی به برادرم، اما متأسفانه خوب واکنشها و نگاههای دیگری به آن شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر