حسین علیزاده
«روحالله زم»، بنیانگذار کانال جنجالی «آمدنیوز»، سحرگاه روز شنبه ۲۲آذر۱۳۹۹ اعدام شد. به این ترتیب او مجال نیافت ورود ایران به قرن جدید را در ۱۴۰۰ ببیند. او به مانند هزاران هزار نفر قربانی یک قرن استبداد دینی و غیردینی بود و نشانی از این که هنوز اوضاع ایران پس از دو انقلاب (انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی) و به روی کار آمدن سه نظام (قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی) همچنان نابهسامان است.
عمر روحالله زم تا هنگام اعدامش تقریبا برابر با عمر جمهوری اسلامی از زمان استقرارش بود. او خود در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۲ نوشته بود که «من روحالله هستم. فرزند انقلاب امام خمینی... ۶ ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ به دنیا آمدهام و با قنداقهام در تظاهرات مردمی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شرکت میکردم... در تظاهرات روز ۱۷شهریور۱۳۵۷... در بهشت زهرای تهران، برای فرار از دست سربازان ارتش پهلوی، خانوادهام مرا در قبری پنهان نموده و پس از رفتن مردم از بهشت زهرا مرا از آن درآوردند.»
او در آن سال رهبر را محرم اسرار خود میدانست که مستقیم به او نگارش کند. در او هیچ حس براندازی و سرکردگی ضد انقلاب (عنوانی که اطلاعات سپاه پاسداران به او داد) دیده نمیشد. در گوشه گوشه چند نامه او به رهبر، زم آشکارا در جایگاه یک معترض -و نه برانداز- رهبر را خطاب قرار میدهد و در نتیجه انتظار دلجویی از خود را از رهبری دارد که به همراه پدرش بارها به بیت رهبری پیش او رفته بود. او بدینسان نشانههای بسیاری میدهد که میتوانست «آقازاده»ای از آقازادههای متنعم درون حاکمیت باشد. او در عین حال از «مهدی هاشمی»، فرزند «رفسنجانی»، و «احمد رضایی»، فرزند «محسن رضایی»، و... نام میبرد که در دوران کودکی همبازی بودند. اینک سرنوشت مهدی هاشمی آن شد که در جایگاه آقازادگی به زندان رفت و احمد رضایی به شکل مرموزی، پس از آن که به آمریکا پناهنده شد، کشته شد.
بدینسان او تصویری از همبازیهای دوران کودکی خود میدهد که یا مانند مهدی هاشمی دست در فساد اقتصادی داشتند یا مانند احمد رضایی معترض بودند و سرنوشت شوم یافتند. او پس از شرح زندگیاش در دامن پدری معمم و دلبسته به جمهوری اسلامی، به آیتالله «خامنهای» یادآور میشود که «حالا من –نیز- بزرگ شدهام با سیل زیادی از اشکها و بغضهای در گلو...»
اعدام امروز روحالله زم نتیجه بغضهای اوست که حتی نامههایش به رهبر نیز مرهمی بر آن نگذاشت. در نتیجه این آقازاده در پی حوادث ۱۳۸۸ به زندان افتاد و سرانجام راهی خارج از کشور شد تا از کشوری تقاضای پناهندگی کند که آیتالله خمینی در همانجا ملجا و ماوی گرفت تا انقلابی را که پدر روحالله دل در گرو آن داشت، پیش برد. بیدلیل نبود که پدرش نام روحالله را برای او برگزید. او دلباخته روحالله خمینی بود و در نظامی که بر اساس همان انقلاب شکل گرفت، جایگاه و منزلت اداری یافت.
اما در نامه پنجم خود به رهبر، روحالله زم چنین قضاوت میکند که رهبر «تحمل پاسخگویی و عمل به شانیت مسئولیت خود را بر نمیتابید.» ولی زم یادآور میشود که «جز رضای خداوند» منظور دیگری ندارد، حتی اگر منتهی به «شهادت و دستگیری در این راه» شود.
با این حساب او که از سراپرده نظام جمهوری به خوبی آگاه بود، از همان آغاز سرنوشت دستگیری و اعدام خود را پیشبینی کرده بود، ولی در راه خود اصرار داشت. اما در این راه روحالله زم هیچ برجستگیای از بابت تحصیلات عالیه، سرمایه مالی، ویژگیهای جسمانی خیرهکننده، قدرت سخنوری اقناعکننده و... نداشت. آنچه او در انبان خود داشت ارتباط با برخی افراد و اشخاص درون نظام بود که به یمن نام و جایگاه پدرش برایش حاصل شده بود.
هنگامی که کانال تلگرامی آمدنیوز را راهاندازی کرد، از همین تک ویژگی خود بهره جست تا بعضا اخبار جنجالآفرین را به گوش «بهستوهآمدگان» (تعبیری که «ابوالفضل قدیانی» به کار برده) برساند. اما در پی آشوبهای گسترده سال ۱۳۹۶، او دیگر خود را در قد و قواره یک معترض ناصح یا خبرنگار افشاگر نمیدید؛ او خود را لیدر حوادث ۱۳۹۶ نامید.
هنگامی که او توانست به دلیل شکاف درون حاکمیت مرجع اطلاعرسانی درباره مفاسد باندهای درون نظام شود، مسیر اطلاعرسانی حرفهای را گم کرد و کم کم به رسانهای زرد تبدیل شد. عطش انتشار خبرهایی که «بترکاند» تا شمار خوانندگانش را بالا نگه دارد، او را از راه اولیه دور کرد تا آنجا که به دنبال راهاندازی تلویزیون خود رفت؛ تلویزیونی که رقم هنگفتی پول برای راهاندازی نیاز داشت. این شد که در دام طمع گرفتار آمد و شد آنچه شد؛ اعدام در سحرگاه ۲۲ آذر.
در حکم صادره علیه زم، هیچ «رافت اسلامی» مد نظر قرار نگرفت. پر واضح است که رافت اسلامی جز شعار نیست. در قصه «نوید افکاری» که حتی جرم او نیز اثبات نشده بود، رافت اسلامی را در نظر نگرفتند و اعدام را اعمال کردند، در مورد زم که دیگر جای تردیدی نبود؛ وقتی قضاوت را به دست دستگاه قضاییهای سپردهاند که زم درباره رئیس پیشین و کنونیاش و قاضی دادگاهش افشاگری کرده بود، هرگز اندک تخفیفی در نظر گرفته نمیشود.
پاک کردن صورت مسئله
زم مقیم فرانسه بود و پس از ربایش به ایران برده شد. هر دو کشور آمار بزرگی از تلفات انسانی را بابت ویروس کرونا شاهد بودهاند. فرض بگیریم روحالله زم نه در اثر اعدام بلکه در اثر ابتلا به ویروس کرونا جان باخته و پرونده زندگیاش بسته شده باشد، آیا در چنین فرضی، جمهوری اسلامی میتوانست ادعا کند که نفس راحتی خواهد کشید؟ آیا هیچ منتقد، معترض یا براندازی برای جمهوری اسلامی باقی نمیماند؟ آیا مشکل با مرگ روحالله زم پایان مییابد؟
اگر چنین است، چرا پیش از روحالله زم میتوان هزاران نام را از منتقدان و معترضان و براندازان برشمرد؟ بر همین مبنا پس از اعدام روحالله زم نیز همچنان هزاران هزار نام کوچک و درشت در درون و بیرون کشور از منتقدان و معترضان و براندازان وجود خواهند داشت. دستگیری و اعدام پر سر و صدای روحالله زم با این حساب صرفا پاک کردن صورت مسئله است.
برخی از مسائلی که او در نامه پنجم خود به رهبر نوشته بود عبارت بود از این که:
«سن مصرف مشروبات الکلی در کشور به ۱۶-۱۵ سال رسیده است.
مصرف مواد مخدر صنعتی به شدت افزایش یافته است.
تعداد یازده تن از سرداران کنونی و پیشین جنگ ایران-عراق طی حوادث مشکوکی از دنیا رفتهاند.
رهبر از "احمدینژاد" میترسد.
فرق ولایت فقیه با نظام پادشاهی و علی خامنهای با "محمدرضا پهلوی" در چیست؟
زم خود و همسالانش را "نسلی سوخته" میداند که مسئولیت آن با رهبر است که "قرائتی خشک" از اسلام در طول زعامتش ارائه داده است.»
تو گویی که او سرنوشتی را که امروز برایش رقم خورد، پیشبینی کرده بود، چرا که در نامه پنجم به رهبر این چنین نامه را به پایان میرساند:
«به حباب نگران لب یک رود قسم!
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت!
غصه هم خواهد رفت!
آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند!»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر