رابعه موحد- روانشناس
از حوزه ی هنر نیستم اما می دانم که توان گشودن زاویه ی دید متفاوت به جهان معلق در فضای چه باید کردها را دارید ونگاه تماشاگر را همراه دوربین های چرخان فیلم برداری به چرخشی و فکری نو درجهان واقعی دعوت می کنید.
اما من نه جنبه های اختصاصی هنر وفیلم -که از تخصص من خارج هست- را می فهمم و نه دلیل به به و چه چه های عامه ی مردم را .ناشناخته ها وشگرد های فیلم شما نگاه منتقد یک هنرمند را می طلبد، که من نیستم و نقد پیام های آشکار آن زیبنده ی زنان هنرمند سینما بود که شاید مرعوب جایزه های شما و یا هراسناک از تهمت حسادت شدند وسکوت کردند .
ناخود اگاه جمعی ما زنان، لبریز از سکوت است و شما مردان مشوق آن. اعتراض من به عنوان یک زن و یک درمانگر همین جامعه به پیام رک وراست و آشکار فیلم شماست که همواره و بی کم وکاست از کودکی در گوش مان نجوا شده است. البته نمیگذرم از پیام پر ارزش شما در مورد ادعای روشنفکری مردان مردسالار - که قابل تحسین است – .
ما را با مردی همراه می کنید که تا نیمه های راه فریب امروزی بودنش را می خوریم با نگاهی متفاوت به زن وخشونت علیه زنان، درکی همراه با تواضع در برابر تجربیات وبرخوردهای توهین آمیز زنان ،و یکباره نیمه ی تاریک و نگاه قدیمی او از زیر لباس نو روزی اش هویدا می شود.
باید انتقام بگیرد زیرا مردی دیگر به سهم او(زن) - که اینجا دیگرجایگاه سوژه ی انسانی بودن را از دست می دهد و به ابژه ی موثر در ارضاء افکار مردانه تعریف شدهی شوهر خویش تبدیل می شود که نه هراس هایش و نه روح زخمین اش تعیین کننده ی رفتار مرد غیرتمند فیلم نیست- دست درازی کرده است.
.شما حق به جانب بودن مردی را که دغدغه اش دفاع از ناموس است نه درد قربانی و بیچاره گی مرد متجاوز را که دغدغه اش بر هم نخوردن عروسی دخترش است که با اگاهی داماد می تواند به هم بخورد و نه درد قربانی، عالی به تصویر کشیده شده اید .
مهم تر از آن موقعیت سخت این مرد در مقابل آن مرد دیگر است ،اعتراف از زبان یک مرد جا افتاده که مانند یک نوجوان خام از وسوسه سخن میگوید ونمیتواند مسئولیت رفتارش را توضیح دهد، ضربه ایی بزرگ به توصیف پر طمطراق مردانگی باستانی است که از افلاطون تا به امروز مرد را نماینده ی خرد و منطق و اراده و زن را نماینده ی حس های گمراه کننده وبی اراده گی خواندهاند و در کمال تعجب همین زن بی خرد را مسئول اعمال نادرست مردان معرفی کرده اند .!
شما دانسته یا نداسته دست به یک افشاگری بزرگ زدهاید که این مرد خردمند نمادین در لحظه لحظهی زندگیاش چگونه و بهراحتی گول شیطان را میخورد، بی آنکه دست به دامان خردی شود که مختص او آفریده شده است.
از تحسین ها بگذریم . نگاه به قلم ودوربین شما به زن و باید ونبایدهایش .بکنیم، که همین جا نقطهی تشابه عملکرد خود شما و قهرمان مرد فیلم شماست. شما هم تاجایی امروزی و از جایی به بعد صدای کهنسال مردسالاری شده اید. نقشی که شما به یک زن قربانی تجاوز میدهید نسخهی قدیمی این نقشهاست در قامت زنان امروز.
سکوت ، بخشش، همدردی با زن دیگری که از جانب مردی که فکرش را نمیکرد به او خیانت کرده است. حرف مردسالاری یکی است .خیانت وتجاوز هر دو باید مسکوت بماند و از همین جا شما می شوید حاج اصغر فرهادی .
نوبت به زنان که می رسد زاویه ی دید متفاوت شما محو می شود و همرنگ جماعت می شوید. اینجاست که گویی معیارهای ارزیابی شخصیت یک مرد از دید بقیه ی مردان با کاری که او با زنان می کند، خدشه دار نمی شود .
شخصیت مردانه از جایی دیگر برای دوام وبقا خود وام می گیرد، در حالیکه رفتار با یک گربه هم نشانهای از شخصیت انسانها را عریان می کند. چگونگی رفتار با زنان اعتباری از آنان ساقط نمی کند. در دنیای مردسالاری زن وجود دارد تا به او خیانت کنی، دروغ بگویی، تجاوز کنی و آن ها اگر جزیی از امتیازات مردانه محسوب نشود مدرکی برای دروغگو بودن متجاوز بودن وخائن بودن هم نیست. این مفاهیم در دنیای مردانه و در تعامل وتقابل با مردان دیگر معنیدار شده و نام یا ننگ محسوب میشوند، ولی وجود همین زن در تحریک و ترغیب مردان به اعمال ناپسند نقش اول را ایفا می کند و تعیین کننده ی رفتار منفی این معصومان فی نفسه و شیطانی دم دست برای رفع مسئولیت ها ی دنیای مردانه (تعریف شده ) می شوند. بنای فکری یک بام ودو هوا همین جاست.
چه جالب است تشابه سکوت زن قربانی در فیلم و سکوت در برابر واقعیت های تلخ اجتماعی وفرهنگی مان. ایشان باز خوانی پیام زن سرکوب شده را از پشت تریبون مردسالاری از طرف حاج فرهادی قبول کردند . نقشی را پذیرفتند که اگر دادخواهی به دیوان بیدادگری مردسالاری نمی برد خود نیز هیچ روش مستقلی برای تنبیه متجاوز ارائه نمی دهد ونسخه ی کهنهی بخشش مخصوص زنان است را اجرا می کند. به صحنه ی تئاتر بر می گردد و بی خیال مردان متجاوزی که ممکن است هم بازی او باشند به ایفای نقش می پردازد گویی."همین هست که هست "
آیا قبول این نقش نتیجه ی خو کردن به فضای مسموم جامعه ی ما و سیما و سینما ست؟ ایا ایشان هرگز مخاطب درد دل های دختران آسیب دیده در این فضا نبودند ؟ اگر بودند آیا سکوت اختیار کردند؟
فمنیسم امروز می گوید هر لحظه از زندگی ما مبارزه علیه نابرابری ست. نباید منتظر سمینارها وکنفرانس ها بود .فمنیسم هفت خوان رستم دارد و به راحتی یک تاتوی زیبا "من فمنیست هستم " بر روی پوست مان نمی نشیند. مسئولیت این جمله پوستمان را می کند تا تعیین کننده ی قدم ها و نقش های ما شود .
جناب فرهادی؛ تقریبا دو سال پیش من درمانگر ومشاور و مشوق به شکست سکوت دخترانی بودم که تجاوز به آنها در هییت داوران خانه ی تئاتر واقع در خیابان ولی عصر با نیشخند های بزرگان هنر روبرو شد ویک سوال پیر به قدمت تاریخ زن ستیزی مطرح شد : شما خانه ی آن مرد هنرمند چه می کردید تا به شما تجاوز شود .؟ شماها خانواده ندارید ؟
امروز دنیا فریاد می زند که سکوت محیط امنی را برای تدوام خشونت مردان بیمار ،مهیا می کند. سکوت را بشکنید و اگر زن هنرمند و روشنفکر فیلم شما این نقش را در زندگی واقعی و یا حداقل در فیلم به عهده نگیرد، وظیفه ی من اعتراض به این سکوت است.
جناب فرهادی کاش می توانستم بگویم که شما این بخشش چندش آور را به چالش کشیدید و نه تائید، اما با همه ی بیسوادیام در فیلم ، تاکید میکنم که هیچ کدام از حرکات و آن صحنه ی اخری که خانم علیدوستی در خیابانی خلوت از پشت سر نمایش داده می شود نشانهشناسی چالش را ندارد.
ایشان با توهم زنی فرهیخته ، رها شده از کینه وآسوده از انتقام جوییهای مردانه به راه خود می رود. شما برای نوشتن این فیلم با چند زن قربانی هم کلام شده اید که جرات چنین سهل گیری در مورد درد تجاوز را به خود دادید؟ من عمق زخم های خونریز زنانی را می دانم که هر روز از تعدی پدر ، برادر ، همسر و بیگانه داستان هایی میگویند که با وجود یکسان بودن درد هر کدام زخم منحصر به فردی را تجربه کرده اند.
ای کاش وارد این حوزه نمیشدید و لی شما با دهنکجی به این درد انسانی، سر مشق غلط این جامعه را پر رنگ کردید.گمان می کنم در گرفتن جایزههای جهانی، محتوای فیلم ها هیچ نقشی ندارند ویا جایزه های ما، یارانه ی جهان سومی بودن ماست و دست نوازش از ما بهتران بر سر ما .
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
بسیار مطلب به جا و درستی نوشتید خانم موحد. مهم نیست که چقدر زبان سینما را می شناسید یا از نشانه شناسی فیلم اطلاع دارید زیرا که حرف همان است که گفتید. در سینما تمامی عناصر روایی، بصری، تکنیکی در راستای بیان تم اصلی فیلم و انتقال آن هماهنگ عمل می کنند؛ فیلمهای آقای فرهادی هم فیلمهای معمولی و سرراستی هستند که به درستی و سادگی مضمونشان را منتقل می کنند. آقای فرهادی فیلمساز مردسالاریست. همواره بوده است و این در تمامی کارنامه کاری اش مشهود است. ایدئولوژی مردسالار، ایدئولوژی درونی شده در ذهنیت اکثریت مردانی است که محصول جوامع مردسالار هستند. و آقای فرهادی تمام و کمال و عیان این دیدگاه را در فیلمهایش به نمایش می گذارد. از همین نگاه چندش آور موجود در فیلم فروشنده که بسیار عیان است گرفته تا نشانه شناسی فیلمهای پیشینش در مورد عملکرد و نقش زنان. چقدر زیبا نوشتید که سکوت محیط امنی برای تداوم خشونت است و حداقل کاری که ما می توانیم بکنیم اعتراض به این سکوت است. این سکوت ما زنان از نمایش چنین تصویری که دارد تشویق و تأیید و تحسین می شود خیانت است. ما باید فارغ از تمامی مقتضیات سیاسی که سبب تحسین چنین تصاویر غلطی می شوند سخن بگوییم و نگذاریم شرایط ما را به سکوت بکشانند. برای نوشتن این متن از شما سپاسگزام، خود من در حال نوشتن مقاله ای تخصصی تر در این زمینه هستم و کلام شما مشوق و الهام بخش بود. ... بیشتر
دقیقا بعد از دیدن فیلم، به این موضوعات فکر کردم و اینکه سبک و سیاق فیلم خیلی بد چیدمان شده و منفی گرایی رو به شدت ترویج میکنه.
به شدت دیالوگ ها منفی هستند و حس و حال زن آسیب دیده هم، اهمیت کمتری داره تو جریان فیلم نسبت به غیرت مرد متعصب ایرانی و سنتی!
در کل با فیلم های سیاه آقای فرهادی مخالفم و این نقد رو ب سیار میپسندم ... بیشتر
واقعيت اين است من هم جز آن دسته از افرادی بودم که بعد از دیدن فیلم چند دقیقه ای کف زدم. شاید به دلیل بازی ها و فضای فیلم و یا شاید به دلیل مهر تائید بر آنچه به عنوان زن در ذهنم نقش بسته و توقعش از مردی که کنارش است به عنوان مرد روشنفکر و به نمایش در آوردن ماهرانه اینها کنار هم. خوشحالم که این متن را خواندم.
براي اروپا و امريكا به تصوير كشيدن اين قسمت از زندگي زن ايرانی جذاب است.اما براي ما كه شايد هركدام به نوعي اين دردها را تجربه كرده باشيم چه؟ برای ما که شنیدن این اتفاقات بخشی از زندگی روزمره شده چه؟
در ذهنم مقایسه ای پیش می آید: در فیلم "هيس دختران فرياد نمي زنند" بخشی از مردم ( دختر قرباني، وكيل و ...) با عرف و قانون نابرابر مبارزه مي كنند. نتیجه واقعیت جامعه است اما مخاطب هوشیار می شود که نباید به راحتی مغلوب شود و بسیار پیام های سازنده دیگر. مخاطبان اصلی فیلم های سینمای ایران مردمانی هستند که سکوت زن را بخشی از متانت او می دانند. در فيلم "فروشنده" زنان مثل قبل سكوت مي كنند و يا با قهر صحنه را ترك مي كنند. بدون آنکه برای تغییر آنچه هست تلاش کنند.
سکوت در من به عنوان یک زن چنان نهادینه شده که برای سکوت یک زن قربانی چند دقیقه ای کف می زنم. اگر من جای این قربانی بودم بازهم دوست داشتم کف بزنند؟ واقعا به این سرعت حالم خوب می شد و می توانستم رها کنم؟ وقتی یک نفر با کلامش در خیابان به من به عنوان یک زن تجاوز می کند ساعت ها ذهنم درگیر است و عصبانی. چه برسد به تجربه های این چنینی! حال وظیفه ی یک رسانه، یک کارگردان، یک فعال زن و ... چیست؟ بر هم نزدن نظم موجود در این نوع ناهنجاری های اجتماعی؟! فقط این را می دانم که حفظ شرایط موجود راحت ترین کار ممکن است و به سواد و تخصص خاصی نیاز ندارد.
ممنون برای نقدی که بعد از خواندن در گیرش شدم. ... بیشتر