close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

سانسور‌های نیمه خودکار و خودسانسوری‌های خودکار

۱۰ بهمن ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۶ دقیقه
سانسور‌های نیمه خودکار و خودسانسوری‌های خودکار

گفت‌وگو با نيما صفار سفلایی
محمد‌ تنگستانی
ضرب‌المثل«زبان سرخ‌ سر سبز می‌دهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکته‌سنجی می‌دانند وعده‌ای آن را محافظه‌کاری و خودسانسوری تعریف می‌کنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیه‌کرده‌ایم   قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبه‌شونده‌ها پرسیده می‌شود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح می‌کنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبه‌هایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده‌ها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس می‌دهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعی‌شان را با شما به اشتراک می‌گذاریم و درصورتی‌که تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبه‌شونده‌ها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کرده‌ایم، معرفی نمی‌کنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز می‌توانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیت‌های ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. شانزدهمین نفری که با او گفت‌وگو کرده‌ایم نيما صفار سفلایی است. آقای صفار سفلایی در تعریف خودسانسوری می‌گوید:
«معمولاً آن قسمت از حرف و موقعیّتی که باحالت ارادی یا نیمه‌ارادی آن را  قیچی می‌کنیم خودسانسوری معنی می‌شود».  عمدتاً اوایل با آگاهی نسبی همراه است و بعد آموخته می‌شود. طوری که درواقع دستگاه سانسور هم، همین بر آموختگی و عادت می‌راند. یک خواهش همیشگی جماعت هنرمند از دستگاه سانسور این است که «لطفاً حدود و منهیّات را روشن و مشخص کنید». بدیهی است  که دستگاه سانسور صد سال هم که  بگذرد این خواهش را اجابت نمی‌کند. چون مسأله اصلی سیستم این نیست که فلان حرف گفته نشود یا بهمان خطّ قرمز رعایت بشود. درواقع خواست ثانویّه نظام سانسور این رعایت‌ها و منهیّات است. خواست اصلی جا انداختن ترس و وسواس و بردن خاکریز به درون خالق اثر است. به قول دوستی تصادفات رانندگی در سال هزاران برابر حرف سیاسی زدن در ایران قربانی می‌گیرد ولی مردم یک‌هزارم احتیاطی که در مورد چرخاندن زبانشان دارند را هنگام فشردن پدال گاز خرج نمی‌کنند. یعنی این ترس‌ها و وسواس‌ها چنان درونی و آمیخته شده‌اند که در اغلب اوقات حتی در موردشان فکر هم نمی‌کنیم و اتوماتیک به آنها تن می‌دیم. این‌طوری هم با مشخص نبودن موارد سانسوری و دقت نداشتن، عملاً در پرداختن به آمفوترترین و پسیوترین مسائل هم  دائم در حال دور زدن هستیم. به‌عنوان‌مثال موردی که در رسانه‌های رسمی و کاملا غیرمستقل و دولتی درون ایران عادت شده، این است که وقتی در یک  برنامه‌ای مثل «برنامه نود» موضوعی مطرح می‌شود، تنها کاری که صورت می‌گیرد تعقیب موضوع است. نه پرداختن و ریشه‌یابی آن. از طرفی هم  دستگاه سانسور می‌داند که اگر به سمت تدقیق موارد سانسوری برود، هنرمند می‌تواند به‌راحتی آن موارد را دور  بزنند و ضمن رعایت آنها حرفش را هم بزند.  وجه مهمّی از سانسور تقسیم رانت ِسانسورچی‌ها بین خودی و غیرخودی‌هاست.

خود سانسوری را یک بد اخلاقی فرهنگی تعریف می‌کنید یا محافظه کاری؟
ـ اگر همه  موارد  مشخص باشد و تنها وظیفه سانسورچی فشار دادن دکمه سبز یا قرمز باشد اعمال قدرت و سیاست‌ها معنی خودش را از دست می‌دهد.  منظورم این است که این شرایط  را چنان  مه‌آلود و ابهامی پدید آورده‌اند  که خودسانسوری از حالت یک تصمیم موضعی و مقطعی خارج و حتی زمینه‌ساز تولید ژانر و هنر شده است. یکی از شناخته شده‌ترین  شاعران ما « حافظ» است. یکی از شگردهای  بنیادی او  ایهام و چندپهلو سخن گفتن است.  ما ملّتی هستیم که حرف رک و صریح را "سطحی" می‌دانیم. خودسانسوری برای ما به عادتی برای التذاذ هنری و شاید "پیش‌شرط" ِهنر تبدیل‌شده است.  نمی‌خواهم سراغ تمثیل مرغ و تخم‌مرغ بروم و به این بپردازم  که تأثیر نظام حاکم در این حظ مازوخیستیک بیشتر است  یا عادت ِتاریخی و به قول اهل ِبخیه ناخودآگاه ِجمعی در فرهنگ ایران امّا؛ محدودیّت‌های نوشتاری و تولید خلاقانه را منحصر به خودسانسوری نمی‌دانم. سهم نظام‌های بسته در انسداد تفکّر، خلّاقیّت و ... را در تأثیر مستقیم ِداغ و درفش نمی‌شود دید؛ در آن شرایط تنها می‌توان دید که هنرمند، روشنفکر و ... خواسته یا ناخواسته ناچار به محافظه‌کاری می‌شود نه فقط در برابر حکومت، که در برابر جامعه (و) سایر هم‌صنف‌هایش. به‌صورتی نیمه خودآگاه ناچار به رفتار و تولید محتوایی می‌شود که جامعه‌پذیر باشد تا سری در سر‌ها در بیاورد  و هزینه برخورد با خودش را کم کند، سعی می‌کند وجوه افتراقش  را با سایر اهالی اندیشه و هنر به حداقل برساند  یا لااقل کتمان کند و وجوه همراه و هماهنگ با آنها را در خودش تقویّت کند.
تأثیر غیرمستقیم ِنظام‌های بسته در همگرا کردن جماعت روشنفکر و هنری چنان رسوخ می‌کند و ریشه می‌دواند که می‌بینیم سالیان سال اقامت آن در طرف آب هم رفعش نمی‌کند و به‌مراتب بیشتر از چیزی که تحت عنوان خودسانسوری می‌شناسیم قاتل هر فکر و ایده نو و جدیدی است. آگه بخواهم  یک نمونه سرراست در تقابل با خودسانسوری مثال بزنم، می‌توانیم به احضار ناخودآگاه اشاره‌کنیم؛ چیزی که در سوررئالیست‌ها، عرفا و هنرمندان و روشنفکران دهه چهل ما رواج داشته است. بافاصله اگر نگاه کنیم، می‌بینیم با بروز و غلبه بر ناخودآگاه چیزهایی به‌دست می‌آید و چیزهایی از دست می‌رود. اگر شعر «  احمد شاملو" را شعری خودآگاه‌تر از « یدالله رؤیایی" فرض کنیم، می‌بینیم دوّمی به عرصه‌های جدیدی سرک کشیده و از امکاناتی هم غافل شده است. خلاصه: "الزاماً رفع محدوده به معنای امکان‌افزایی نیست" برخی امکانات را خود محدوده‌ها فراهم می‌کنند. می‌گفتند "چون قافیه تنگ آید/ شاعر به جفنگ آید" من کاملاً بار مثبت به این "جفنگ" می‌دهم و بسیاری از خلق مفاهیم و فرصت‌های زبانی را در این تنگ آمدن ممکن و محتمل می‌دانم.

پیش‌فرض ما این است که جامعه ایران، جامعه‌ای خودسانسور است. گمان می‌کنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا  تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ نویسنده ایرانی ساکن هلند حسین سجادی قائم‌مقامی فراهانی معروف به «قادر عبدالله» در جایی  از تجربه شگرفش می‌گوید: وقتی به زبان هلندی  شروع  به نوشتن کردم، متوجه شدم که خیلی چیزها را راحت‌تر  می‌توانم بگویم. باید توجّه داشته باشیم که  ما در نوشتن خیلی چیزها حتی آگر بَنا باشد جز خودمان کسی آنها را نخواند و بلافاصله بعد از نوشتن معدومشان کنیم، بازهم مشکل داریم؛ از بلند فکر کردن حتی در انزوا، در دل کویر، عمیق‌ترین جای جنگل واهمه داریم. این زبان "فارسی"، بدون شک متأثر از تاریخ ناآرام و پرشکست ما بوده است، ولی الآن « درونـ"ش هستیم و آن گرانیگاه ِبیرونی را برای سنجش نداریم. سوای دین‌خویی تنیده در ما و ناپرسایی لاجرم مثلاً در قیاس با اعراب به‌مراتب بیشتر اهل تعارف و کم‌تر اهل صراحت و مواجه‌شدن با سرنوشت خودمان هستیم. انگار پدرمان را  خواب‌دیده‌ایم که به هر قضا بلایی بلافاصله وجه زیبایی‌شناسیک بدهیم. البته زبان التقاطی  فارسی این را تشدید می‌کند؛ زبانی وندادی که اکثر اسامی معنایش موزون است. فرهنگ، تاريخ و اتفاقات سياسی را اين زبان در خود حمل و حل مي‌كند. البته باید بگویم: «قطعاً چیزی می‌تواند بخشی از راه‌حل باشد، که بخشی از مشکل را در خود باشه باشد».

قاعدتاً تاکنون خودسانسوری داشته‌اید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوری‌هایتان را هم‌رسانی کنید؟
ـ به این دلیل که  هرگز سراغ چاپ رسمی کتاب‌هایم نرفته‌ام، خیلی کم‌تر از سایرین این مشکل را داشته‌ام. شده برخی کلمات مربوط به اسافل اعضاء را وقت خواندن شعر و یا داستان‌هایم  در جمعی که معذب بوده‌ام حذف کنم ولی وقت نوشتن معمولاً سعی می‌کنم در گپ بین مسائل سانسوری و موارد مجرمانه حرکت کنم و وقتی مجبورم به چیزی به خاطر صیانت نفس اشاره نکنم، با قلم‌فرسایی زیاد پیرامونش جبران می‌کنم. خود این می‌تواند دام بدی باشد،  واكنشی نوشتن، خود معضل مستمری است اما گاهی واقعا نمی‌شود کاری کرد

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

مدت اعتبار حکم طلاق توافقی چقدر است؟

۱۰ بهمن ۱۳۹۵
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۲ دقیقه
مدت اعتبار حکم طلاق توافقی چقدر است؟