گفتوگو با عباس میلانی
محمد تنگستانی
هاشمی رفسنجانی در زمان حیات خود خاطرات، دیدگاهها، متن کامل خطبههای نماز جمعه، مصاحبهها، سخنرانیها و نطقهای پیش از دستور در مجلس شورای اسلامی را منتشر کرده است. از بین کتابهای منتشرشده خاطرات او قبل و بعد از درگذشتش حرفها و بحثهایی را به همراه داشته است. او انگیزهاش را از نوشتن خاطرات روزانه میل به نویسندگی عنوان کرده است.اما تا چه اندازه این خاطرات درست و تحریف نشده است. در این خصوص ایرانوایر گفتوگویی با عباس میلانی یکی از پژوهشگران نامدار تاریخ معاصر داشته است. در این گفتوگو به سانسور خاطرات و اهمیت کتابهای منتشرشده از خاطرات هاشمی رفسنجانی پرداختهایم.
مدیر مطالعات ایرانشناسی دانشگاه استنفورد عباس میلانی در مورد نحوه نگارش این خاطرات و علاقه هاشمی رفسنجانی به نویسندگی میگوید:
_تصمیم آقای رفسنجانی برای نوشتن خاطراتش به دلیل علاقه به نویسندگی نبوده است. بلکه به این علاقه داشتهاند که روایت خودشان از تاریخ را بهجا بگذارند. واضح است که این روایتها را با در نظر گرفتن سانسور و خفقانهایی که در ایران و آن نظام وجود دارد و خودشان بخشی از آن نظام بودند، تهیه و منتشر کردهاند. ایشان خبر داشتهاند که وزارت اطلاعات در خانهشان شنود کار گذاشته است. چندین سال پیش از یکی از معتمدان ایشان شنیدم که وقتی در خانه خودش میخواسته حرف محرمانهای بزند در اتاق و منزل خودشان جرات نداشته حرفی بزند. شخص دوم مملکت بود، بعد از آقای خمینی نفر اول مملکت بوده ولی آنقدر وضعیت شنود و خفقان زیاد بوده است که برای حرفهای محرمانه افراد را در حیاط خانه و در گوشهای میبرده و با آنها پچپچ میکرده است. وقتی در آن شرایط کسی خاطرات مینویسد، آگاه است که چه چیزی بنویسد. ما بهعنوان خواننده وقتیکه خاطرات اسدالله علم را میخوانیم میدانیم که باید با اغماض بخوانیم چراکه او میدانسته احتمال دارد نوشتههایش بهدست کسانی بیافتد و از آنها سوءاستفاده بشود، در مورد خاطرات آقای هاشمی هم همین وضعیت وجود دارد. ولی با همه محدودیتها این خاطرات سندهای مهم هستند. ما هنوز نمیدانیم که آقای هاشمی اسناد و یادداشتهای دیگری درجاهای دیگری بهجا گذاشته است یا نه، من حدس میزنم که گذاشته باشد و در آینده به مدد آن یادداشتهای مخفی نکات دیگری شاید روشن شود.
میتوان به این خاطرات بهعنوان اسنادی تاریخی و سانسور نشده اکتفا کرد؟
ـ ما با هر خاطرهنویسی باید با شک و تردید برخورد کنیم. هرکسی هر خاطرهای را از نگاه خودش مینویسد حتی در اوج تلاش برای حقیقتگویی باز نویسنده هر خاطرهای از منظر خودش دارد به آن موضوع نگاه میکند. به نظر من خاطرهنویسی آقای رفسنجانی خیلی تحت تأثیر خاطرهنویسیهای اسدالله علم و وقایعاتفاقیه بوده است. یعنی تحت تأثیر این دو سند مهم تاریخی و صاحبان قدرت بوده است. اما ما هر چیزی که علم در خاطراتش میگوید را که باور نمیکنیم. مثلاً علم در مورد دزدیهای همه میگوید الا دزدیهای خودش و اطرافیانش. آقای رفسنجانی هم طبعاً ایراداتی که بر دیگران هست را ذکر کرده اما خیلی از مسائل را مسکوت گذاشته است که بر عهده مورخ است که با دیدی انتقادی اسناد را برسی کند. اسناد و خاطرات دیگر را هم بخواند و در کنار هم قرار بدهد و به یک تقریبی از واقعیت برسد. در اینگونه مسائل که یقینی وجود ندارد. هرچه هست تقریب است و گمان. باید همه اسناد و گفتهها کنار هم باشند تا مشخص شود بعضی از این جلساتی که آقای رفسنجانی در موردشان گزارش و خاطره نوشتهاند چطور بوده است. ما میدانیم همه جلسات توسط سپاه و یا وزارت شنود شده است. یک روزی در یک ایران دموکراتیک خیلی از این شنودها شاید در اختیار مورخین قرار بگیرد. شما اروپای شرقی یا آلمان را نگاه کنید، تمام شنودهایی که آلمانها داشتهاند در حال حاضر در اختیار مورخین است و خیلی از مسائل روشنشده است. آقای خامنهای هم برای جلسات و سخنرانیهایش یادداشت تهیه میکند، دفترش حتماً شنود دارد. یک روزی همه این واقعیتهای تاریخی را بهتقریب خواهیم دانست. الان خاطرات آقای رفسنجانی گوشهای از واقعیت است اما گوشه مهمی از آن واقعیتها.
دهه شصت آقای هاشمی رفسنجانی نفر دوم مملکت بودند. برخی از نویسندگان و منتقدین این دهه را دهه خفقان و سانسور هنر و شورای عالی انقلاب فرهنگی را یکی از مهمترین نهادهای سانسور در ایران مینامند. سال گذشته دریکی از سخنرانیهایشان گفتهاند: «انفجار اطلاعات از طریق رسانههای مجازی منجر به شکسته شدن دیوارهای سانسور شد» نگاه و نگرش آقای هاشمی رفسنجانی به هنر و سانسور در یک دهه گذشته عوضشده بود یا جامعه جوان و نیازهای مدنی جامعه او را مجبور به تغییر کرده بود.
ـ یا این یا آن نیست، من فکر میکنم این دو باهم رابطه دارند. چون جامعه تغییر کرد و شخصیتی در وجود آقای رفسنجانی بود و از رأس قدرت کنار گذاشتهشده بود، اطلاعات و تماسش با جامعه بیشتر شده بود. متوجه شده بود که جامعه ایران عوضشده است. این رفسنجانی نیست که تصمیم بگیرد که سانسور میسر نیست، این جامعه ایران است که بر حاکمیت فضا را تحمیل میکند. فضای عصر مجاری، سانسور قرونوسطایی را برنمیتابد. آقای رفسنجانی این درایت را داشت که متوجه شود جامعه عوضشده است. همان جامعه سعی میکند که این را به مصباح یزدی هم تحمیل کند اما مصباح یزدی مرغش یک پا دارد و میگوید مردم هیچکاره هستند و رأی مردم ارزش ندارد. چند وقت پیش مصباح یزدی گفته است، حدیثی نداریم که انتخابات مشروعیت میآورد، خوب بله، حدیث در مورد تلویزیون هم نداریم اما شما هر روز در تلویزیون ظاهر میشوید.
اما رفسنجانی این درایت را داشت. تغییرش یک نکته مثبت است که تاریخ به گمان من قضاوت خواهد کرد، همانطور که تاریخ در مورد سانسور و کشتارها و عاملیت او، که در آن زمان مسئولیت داشته است هم قضاوت خواهد کرد. تاریخ برخلاف میل ما که فکر میکنیم آدمها یا خائن هستند یا خادم، سایهروشنهای زندگی آدمهایی که ۶۰ سال در سیاست یک کشور دخیل بودند را در نظر میگیرد. من آقای رفسنجانی را اولین بار دو سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در زندان دیدم، از همان زمان شاهد تحولش بودم. تاریخ، قضاوت من و شما و نوشتههای او و حرفهایی که کیهان در مورد افراد مینویسد را ملاک قرار نمیدهد. تاریخ همه اینها را کنار هم میگذارد و به یک قضاوت نسبی میرسد و وقتی اطلاعات بیشتر شد آن قضاوت نسبی را دقیقتر میکند و این پرسه ادامه دارد.
شخصیتهای ۳۰۰ سال پیشتر از آقای رفسنجانی در حال حاضر در تاریخ مورد بازاندیشی قرار میگیرند. چند روز پیش داشتم کتابی میخواندم به نام «جهان نمای عباسی» که امامجمعه اصفهان در زمان شاهعباس نوشته است. بهحکم شاهعباس این امامجمعه در فوائد شراب کتابی نوشته است. دقت کنید، یک آخوند، که امامجمعه اصفهان است و در زمان صفویه این سمت را دارد کتابی درباره فوائد شراب نوشته است و گفته ۳۰۰ نوع شراب مختلف وجود دارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر