یک شنبه ها صبحش با دلشوره آغاز می شود. می آیند، نمی آیند. نکند اتفاقی رخ دهد، برگه ملاقات حضوری را نیاورند و یا مسوول ملاقات ایرادی بگیرد و ....هزار اما و اگر تا آن آیفن به صدا آید و اسمت خوانده شود و پله ها را دو تا یکی طی کنی...
اما وای به یک شنبه ای که اسمت را نخوانند و تو بمانی و هزار دلشوره و بغض که چه شده؟؟؟
مانند امروز نازنین زاغری که هرچه منتظر مانده اسمش را نخوانده اند . ده روزی هست که به بند سیاسی عقیدتی زنان اوین آمده است. 9 ماه زندان کرمان و 2 الف را پشت سر گذاشته و حالا با 5 سال حکم روزگار دیگری را در این بند آغاز کرده. یک ماهی میشودختر 2 ساله اش را ندیده، حالا امروز گیسوی نازنین آمده بود تا مادر را بعد از یک ماه ببیند با چند برگه ملاقات حضوری. اما به ناگاه مسوولان سالن ملاقات اعلام کردند که دستور ملاقات در 2 الف صادر شده و اجازه دادن ملاقات را ندارند. مسوولان 2 الف هم اعلام کردند که از این به بعد کلیه ملاقات های نازنین در 2 الف خواهد بود و آنها خودشان خبر خواهند داد.
گیسو مرتب به مادر بزرگ می گفت امروز "مامی" را می بینم؟ " و مادر بزرگ نمی دانست چه بگوید...او با تمام خاله های دم در زندان بازی می کرد ؛ حاضر به جدا شدن از خاله ها نبود. انگار که هرکدام بوی مادر را می دادند، انگار که هرکدام شبیه مادر بودند...انگار که....نازنین این روزها در بند برای گیسو بافتنی می بافد و همش به او فکر می کند.....ملاقات امروز حق هردوی اینها بود...نازنین محکوم شده و حق دارد چون مابقی زندانی ها از حق ملاقات یک شنبه با خانواده اش وحق ملاقات چهارشنبه ها با دخترکش برخوردار باشد اما گویی بعضی ها همین قدر را هم روا ندارند....گیسو هنگام رفتن گریه می کرد و دلش می خواست همان جا بماند.....
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر