close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

به ياد آرش صادقى در خيابان بابى سندز

۱۴ دی ۱۳۹۵
بلاگ میهمان
خواندن در ۶ دقیقه
به ياد آرش صادقى در خيابان بابى سندز

ريحانه ملكى، شهروند خبرنگار

«اولش اسم این خیابان "چرچیل" بود؛ بعد از انقلاب یک روز آمدند چرچیل را پایین آوردند و اسمش را گذاشتند "بابی ساندز".»

پیرمرد خیلی حوصله سوال اضافه ندارد. لابه لای کلی تلویزیونِ دست دوم، در مغازه ای چند قدم مانده به خیابان بابی ساندز ایستاده و توقع ندارد کسی راجع به این خیابان از او سوال کند. می گوید چهل و هفت هشت سالی هست که این جا مغازه دارد؛ در خیابانی که این روزها نامش لابه لای شبکه های اجتماعی همراه با هشتگ «#SaveArash» تکرار می شود؛ هشتگی که این روزها همراه با مقاومت در برابر «حرف زور» شده است.

پیرمرد وقتی می پرسم این بابی ساندز کی بوده، می گوید:«یکی بود که وقتی اسم خیابان را عوض کردند، اعتصاب غذا کرد. می گفتند که با انگلیس مخالف بوده و تو زندان از گرسنگی مرده است.»

مردی وارد مغازه می شود. برخلاف من، مشتری است. خداحافظی کرده نکرده، از مغازه بیرون می آیم. آن طرف خیابان تابلوی قدیمی و رنگ و رو رفته «کافه نادری» را می بینم که بیش تر از 80 سال است درست در همین حاشیه خیابان «جمهوری» جا خوش کرده است. 

سر خیابان، پای تابلوی بابی ساندز می ایستم. آن طرف دیوار آجری، سفارت انگلستان است و این سو خیابانی نه چندان بلند که به خیابان «فرانسه» سابق یا «نوفل شاتو» امروزی می رسد. دم سفارت خبری نیست. تنها سربازی بر سر پست خود ایستاده است. بخش کنسولی درست کمی آن طرف تر از خیابان نوفل شاتو قرار دارد. سرباز دم کنسول گری هم جوان است و هم چشمانش از بی خوابی پف کرده است. این طرف، سر دو نبش خیابان اما یک مغازه لوازم التحریری قرار دارد؛ نمایندگی فروش خودنویس های پارکر. صاحب مغازه می گوید هر جور خودنویسی که در مملکت «امریکای جهان خوار» و «انگلیس استعمارگر» ساخته می شود را دارد. این یکی هم سن و سال دار است اما  برخلاف صاحب آن یکی مغازه، خوش اخلاق است و شوخی می کند. سر صحبت را با اسم خیابان باز می کنم:«چه اسم عجیبی دارد این خیابان.»
می گوید:«چرا عجیب؟ اسم است دیگر؛ مثل چهارراه استانبول.»

می گویم آخر این بابی ساندز برعلیه انگلیس قیام کرده بود و حالا اسم او را گذاشته اند روی خیابان سفارت.

می خندند و می گوید:«این هم یک جورش است.»

بعد همین طور که خودنویسی را که خواسته ام روی پیش خوان می گذارد، می گوید:«شما که به دنیا نیامده بودی حتما. اول انقلاب جو انقلاب همه را گرفته بود. حتی مردم ریختند این جا تا سفارت انگلیس را هم بگیرند. بعد هم که بابی ساندز مُرد، اسمش را گذاشتند روی این خیابان.» می گویم فکر می کنید اگر کسی تو زندان ایران اعتصاب غذا و فوت کند، اسمش را روی خیابانی بگذارند؟

می گوید:«لابد می گذارند!»

اسم «آرش صادقی» را شنیده است در «شبکه های آن طرف». او از شبکه های فارسی زبان خارج این طور یاد می کند. اما می گوید:«من شنیدم چند روزه اعتصاب غذا کرده است. اسمش را تو همین تلویزیون ها شنیده ام. شما می دانید چرا اعتصاب کرده است؟»

می گویم به خاطر همسرش و ماجرا را که تعریف می کنم، سری تکان می دهد و  می گوید:«خدا خیرش بدهد. انشاالله که این ها سر عقل بیایند و بگذارند زن او آزاد شود. خیلی سخت است. گفتی چند روز است که اعتصاب غذا کرده؟»

بیرون مغازه که می آیم، باز نگاهی به دیوار بلند سفارت انگلیس می اندازم. جایی خوانده بودم این خیابان بعد از کنفرانس تهران، به نام چرچیل نام گذاری شد و بعد از انقلاب که ماجرای بابی ساندز و اعتصاب غذا و مرگش پیش آمد، ایرانِ انقلابیِ آن روزها تنها کشوری بود که سر ذوق آمد و در باب اعتصاب غذای این دانشجوی ایرلندی نوشت و حتی کسی را برای تشییع جنازه فرستاد.در نهایت هم نام این خیابان را به بابی ساندز تغییر دادند.

بنا برهمان نوشته ها، قبلا درِ کنسول گری در این خیابان بود اما سفارت انگلیس تصمیم گرفت دری که به سمت این خیابان باز می شد را ببندد. خیبان سوت و کور است. دو زن چادری در انتهای خیابان گم می شوند.  دو طرف پر از ماشین های پارک شده است. به سمت خیابان نوفل لوشاتو حرکت می کنم. بویی عجیب در خیابان پیچیده است. این بو را چند شب پیش هم که گذرم به این خیابان افتاده بود، حس کردم. بوی «جوینت» است. دو پسر جوان کمی آن طرف تر در کنار یک دیوار پناه گرفته اند و در حال دود کردن «سیگاری» هستند. خیلی راحت دود فراوان سیگاری را به آسمان می فرستند. چند شب پیش چهار پنج دختر و پسر جوان داشتند «گرس» می زدند. بوی سیگار این دو تندتر است. آن قدر در حال و هوای خودشان هستند که فکر نمی کنم بتوانم از آن ها چیزی بشنوم. جلوتر، بعد از تابلوی مخابرات، روی دیوار نوشته شده است «دانشگاه هنر شاهد».

تیپ این پسرهای جوان شبیه دانشجوهای هنر است. ورودی دانشگاه با دیوار بلند بیش تر شبیه ورودی زندان است. روی دیوار اتاقی که ظاهرا به حیاط دانشگاه باز می شود، روی کاغذی بزرگ نوشته شده است:«پور رضاییان هر روز از ساعت 8 تا 18 سربازوار ایستاده در خدمت شما.» به نظر می رسد که این پوررضاییان، مدیر دانشگاه باشد.  جز یک نگهبان، کسی در ورودی دانشگاه نیست. با آن که ساعت حدود 11 است، خبری از دانشجویان در اطراف دانشگاه نیست.

بالاتر، بن بست «خاچاطوریان» است و بعد از آن فروشگاه تجهیزات صدا که درش بسته است و کسی داخل فروشگاه نیست. تا سر خیابان کسی را نمی توانم پیدا کنم تا سوالی بپرسم. در خیابان نوفل شاتو دیوار بلند سفارت روسیه مقابلم قرار دارد و سمت راست، ادامه دیوار سفارت انگلستان که به در اصلی سفارت خانه در خیابان «فردوسی» می رسد؛ همان دری که تندروهای مذهبی ایران از دیوار آن بالا رفته اند. این جا هم تا سر فردوسی تا قبل از انقلاب به اسم چرچیل معروف بود؛ با همه فروشگاه های لباس مردانه خارجی.

فروشنده های این مغازه ها که مشتری ندارند، برخلاف صاحبان مغازه قبلی، هم جوان هستند و هم حوصله حرف زدن دارند. مشتری نیست و سرشان خلوت است و دل به حرف می سپارند. یکی از آن ها این روزها اخبار مربوط به اعتصاب غذای زندان اوین را پی گیری کرده و می گوید:«امیدوارم که هر چه زودتر گلرخ آزاد شود و آرش از اعتصاب دست بردارد.»

می پرسم نظرت درباره نام خیابان بابی ساندز چیست؟
نظر خاصی ندارد اما می گوید:«تصور کنید که این اتفاق در یک کشور دیگر بیفتد. آن وقت این جمهوری اسلامی خودکشی می کند.»

فروشنده دیگر اما می گوید سر از سیاست در نمی آورد. شاکی است:«هر چه می کشیم، از دست جمهوری اسلامی است.»

او اسم آرش و بقیه زندانیانی که اعتصاب کرده اند را نمی داند. می گوید اما هر چه در  مخالفت با این آخوندها باشه، خیلی هم خوبه.»

وارد خیابان فردوسی می شوم. اعتصاب غذای آرش صادقی وارد هفتادمین روز خود شده است. سر خیابان «منوچهری»، دلار فروش ها کنار هم ایستاده اند و قیمت ارز را تعیین می کنند. با خودم فکر می کنم کدام یک برایشان مهم است که میان خیابان بابی ساندز و آرش صادقی چه شباهتی هست؟

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

نوبخت:دولت هر همکاری‌ای لازم باشد در پرونده بابک زنجانی با قوه‌ قضائیه...

۱۴ دی ۱۳۹۵
ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
نوبخت:دولت هر همکاری‌ای لازم باشد در پرونده بابک زنجانی با قوه‌ قضائیه خواهد داشت