close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

تجاوز و خیانت به عقاید خود

۲۸ آذر ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۸ دقیقه
تجاوز و خیانت به عقاید خود

 گفت‌وگو با امیرحسین بریمانی

ضرب‌المثل«زبان سرخ‌ سر سبز می‌دهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکته‌سنجی می‌دانند   وعده‌ای آن را محافظه‌کاری و خودسانسوری تعریف می‌کنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیه‌کرده‌ایم   قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از   تمام مصاحبه‌شونده‌ها   پرسیده می‌شود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح می‌کنیم.   نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبه‌هایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبه‌شونده‌ها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس می‌دهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعی‌شان را با شما به اشتراک می‌گذاریم و درصورتی‌که تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبه‌شونده‌ها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کرده‌ایم، معرفی نمی‌کنیم و علتش  برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز می‌توانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیت‌های ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. هفتمین  نفری که با او گفت‌وگو کرده‌ایم امیرحسین بریمانی است. آقای بریمانی در تعریف خود‌سانسوری می‌گوید: خودسانسوری یعنی هرچیزی که فرد را از ابراز خواسته، تمایلات و عقاید خود باز دارد. درواقع خودسانسوری، نوعی تجاوز به عقاید خود توسط خودِ فرد، یا به‎عبارتی بهتر، خودسانسوری، یک جلوگیری از سانسور محسوب می‎شود. اما نکته اینجاست که برای این جلوگیری از سانسور، دقیقا باید همان کاری را کرد که انجام آن، وظیفه سانسورچی است. به نظرم خودسانسوری، آسیب‎های جدی‌تری نسبت به سانسور شدن توسط نیروی سرکوب‎گر دارد و آن، درونی کردن سانسور در ناخودآگاهی جمعی‎ است. 

خود سانسوری را یک بد اخلاقی فرهنگی تعریف می‌کنید یا محافظه کاری؟
ـ  در یک وضعیت ایده‎آل، این دو رفتار هیچ تفاوتی با هم ندارند. در جامعه ما سرکوب بیش‌از حدی وجود دارد و  ما را بر آن می‎دارد که این دو رفتار را از هم متمایز کنیم و محافظه‎کاری را به‎عنوان یکی از راه‎های موجود برای توجیه علل خودسانسوری بپذیریم. ولی باید حتی از این سطح همدلی هم فراتر برویم. خودسانسوری، ترحم‎انگیزترین نوع سانسور است و آن‎چنان‎که ما اغلب می‎پنداریم، خودسانسوری مقوله‎ای محافظه‎کارانه به‎معنی سلب مسئولیت از خود و واگذاری حق اعتراض به دیگر افراد جامعه نیست بلکه فاعلیت سرکوب در مقوله خودسانسوری به‎شدت قابل ردیابی‎ است؛ بدین‎تعبیر، در سطح نظری، مردم هیچ‎وقت فاعل خودسانسوری نیستند بلکه درجایگاه مفعولِ آن قرار می‎گیرند. از این روی، ما نباید مردم و خصوصا قشر روشنفکر را متهم به‎محافظه‎کاری کنیم بلکه با  واقعبینی و در نظر گرفتن نگاه خیره‎ دستگاه امنیتی و  سرکوبگر، کمی رویکرد همدلانه‎تری اتخاذ کنیم. منظور من از همدلی، تایید و بازتولید اشتباهات توده‎ها در دامن زدن به سانسور از طریق اِعمال سانسور بر روی خود نیست بلکه می‎گویم باید خودمان را در وضعیتی قرار بدهیم که خودسانسوری را موجه جلوه می‎دهد و با درک مقتضیات امنیت فردی، ابتدا به چراییِ خودسانسوری بپردازیم تا بعد بتوانیم آسیب‎های آن را به‎شکلی واضح‎تر لمس کنیم.
وضعیتی که خودسانسوری را چیزی ضروری جلوه می‎دهد. عدم آزادی بیان در جامعه ما وخیم است تا حدی که خواست آزادی بیان حتی در انتزاعی‎ترین و نامتعین‎ترین شکل آن امنیت فردی گوینده را به‎خطر می‌اندازد. از طرفی هم نباید دیده گرفت که تمایلات کلی جنبش‎های مردمی ما مشخص نیست؛ یعنی نمی‎توانیم یکسری مولفه را اصطلاحا به‎عنوان پای ثابت خواسته‎های مردم بشماریم و این خودش یک مشکل جدی‎ست. وقتی مردم هیچ انگیزه مشخصی برای اعتراض نداشته باشند، خب طبیعی‎ست که اعتراض نکنند و به‎خودسانسوری روی بیاورند. کسانی که بهشان می‎گوییم "روشنفکران برج عاج نشین"، انفعال خودشان را نادیده می‎گیرند و بدتراینکه انفعال راحق طبیعی خودشان محسوب می‎کنند چرا که انگار فقط اینان بوده‎اند که هزینه‎های سنگینی برای ثابت قدم ماندن بر حرفشان داده‎اند و مدام انفعال مردم را مورد نقد قرار می‎دهند و حتی همین ترکیب "خودسانسوری"، دقیقا چنین خاستگاهی دارد. به‎طورکلی فکر می‎کنم متهم اول، مردم نیستند بلکه کسانی هستند که ترکیب "خودسانسوری" را همچون پتکی بر سر جریانات مردمی می‎کوبند چون به کرّات دیده‎ایم که وقتی کار به پیشنهاد آلترناتیو می‎رسد، همواره جریانات مردمی بر قشر روشنفکر پیشدستی می‎کنند و اختیار عمل را به‎دست می‎گیرند. بدین طریق، مشکل اصلی ما خودسانسوری نیست بلکه فقدان چند انگیزه جدی و به‎رسمیت شناخته شده توسط اکثریت مردم برای اعتراض است. بداخلاقی فرهنگی ما، انفعال نظری‎ یا به‎شکلی دقیق‎تر، سردرگمی در سطح نظری‎ست. 
برای اینکه به‎واقعیت موجود، نزدیکتر بشویم، مثالی می‌زنم.  من به‎دلیل کار در روزنامه‎های داخل ایران، به‎صورت روزانه و مداوم با سانسور سر و کار دارم و هر روز مجبورم با سانسور دست‎وپنجه نرم کنم. برخی روزنامه‎های داخلی، حتی خط قرمزهای موجود را افزایش می‎دهند و چیزهایی را سانسور می‎کنند که از نظر وزارت ارشاد، بلامانع است. ما به چنین روزنامه‎هایی، "روزنامه رانتی" می‎گوییم. بدین معنی‎که این روزنامه، در ارتباط با ارگان‎های دولتی هستند و به این دلیل، می‎باید خود را با خواسته‎های یکایک این ارگان‎ها منطبق کنند. خواسته‎های ارگان‎های مختلف دولتی، از لحاظ کمی و کیفی فراتر از خواسته‎های رسمی دولت است و ازین روی، روزنامه‎های رانتی، حجمی از سانسور را اِعمال می‎کنند که باورنکردنی می‎نماید. کار کردن در چنین روزنامه‎هایی، به‎معنای واقعی کلمه وحشتناک است. در این روزنامه‎های رانتی، شما دیگر نمی‎دانید چه‎چیزی می‎توانید بنویسید. چون قضیه فقط این نیست که باید خط قرمزهای ارشاد را رعایت کنید بلکه باید علایق اعضای بالاتر روزنامه را نیز لحاظ کنید و مراقب ارتباطات حسنه آنان با افراد مختلف باشید. بهترین توصیف برای نوشته‎های شما در چنین وضعیتی، نوشتارهای سفارشی‎ است. حال بنده در این خودسانسوری، تا چه اندازه متهم شمرده می‎شوم؟ منِ نوعی، تا حد بسیاری در حال خیانت به خودم هستم اما به‎هرحال می‌توانم دست کم یک روز در هفته، صفحه روزنامه‎ام را طوری تنظیم کنم که این روزنامه با خط مشی خودش، هرگز چنین محتوایی تولید نمی‎کرد. این خودش یک گام مثبت برای کلیت فضای مطبوعات محسوب می‎شود و من اصلا موافق نیستم که معترضان به‎حکومت، نباید خودشان را درگیر سانسور کنند و همواره زیرزمین‎های متروکه را ترجیح بدهند. 

پیش‌فرض ما این است که جامعه ایران، جامعه‌ای خودسانسور است. گمان می‌کنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا  تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ چنین پرسشی، رویکرد من در سوال قبلی را کمی دچار مشکل می‎کند. پس اول باید توضیح بدهم که به‎هرحال من وجود خودسانسوری را نفی نمی‎کنم بلکه صرفا قصد دارم خودسانسوری را از بار توهین‎آمیز آن جدا کنم تا بتوانیم با خیال آسوده به آسیب‎شناسی آن بپردازیم. حال فکر می‎کنم باید بحث را از جای دیگری شروع کنم. خودسانسوری فقط مختص به جامعه ماست یا دست‎کم در جامعه ما شدت ویژه‎تری نسبت به دیگر جوامع دارد، ایده‎ای‎ست که حتی در میان قشر باسواد جامعه نیز مدام شنیده می‎شود و  صرفا غرولند افرادی با سطح سواد پایین نیست که این البته برخواسته از عصبانیت تائیدکنندگان این ایده، از انفعال جریانات مردمی‎ است. دراینجا با طرح یک پرسش می‎توانیم کار را جلو ببریم: اینکه خودسانسوری مختص به جامعه ماست، بدان معنا نخواهد بود که کشور ما، بیشترین حد سرکوب را در میان دیر کشورهای جهان تجربه می‎کند؟ درواقع می‎خواهم بگویم قطعا کشوری نظیر کره شمالی، چندین برابر جامعه ما دچار سرکوب توسط حاکمیت است. پس اگر فرض کنیم که خودسانسوری مختص به‎جامعه ماست، در این‎صورت جامعه ما بدلیل رواج خودسانسوری در آن، برخلاف پاسخم به پرسش پیشین، در ردیف اول اتهام قرار نخواهد گرفت؟ من فکر نمی‎کنم خودسانسوری مختص به‎جامعه ما باشد یا حتی شدت بیشتری نسبت به دیگر کشورهای جهان سومی داشته باشد چون در این صورت، کره شمالی باید حد بسیار بالایی از نزاع میان مردم و حکومت را تحمل کند که به نظرم چنین چیزی (یعنی کنترل و سرکوب بیشترین حد نزاع میان دولت و مردم که احتمالا باید نقطه اوج یک انقلاب باشد. از توان هر حکومتی یا دست‎کم از عهده یک حکومت جهان سومی خارج است. پس نتیجه می‎گیریم که خود سانسوری خاص فرهنگ ما نیست و قطعا ریشه در بحران سانسور که همان اتفاقات سیاسی محسوب می‎شود، دارد. اما نکته‎ای وجود دارد که  ما را متوجه ریشه‎دار بودن خودسانسوری در جامعه‎مان می‎کند.
  خودسانسوری در فرهنگ ما ریشه‎دار است و دراینجا، دولت هم دیگر سهم زیادی در ریشه‎های این امر ندارد؛ مسئله حجاب، خود نوعی خودسانسوری تلقی می‎شود. قبل از انقلاب پنجاه و هفت ، حجاب در جامعه ما امری خودخواسته بوده است و مقاومت در برابر کشف حجاب اجباری نیز مصداق این ادعاست. ما نسل جدیدی‎ها این اتفاق را با دیده حیرت می‎نگریم و گمان می‎کنیم که اکثریت مردم در مقاومت در برابر کشف حجاب اجباری دست نداشته‎اند اما طبق شواهدی که در برابر ما قرار داده‌اند، چنین نبوده است. البته باید در نظر بگیریم که تحریفِ احتمالا بی‎سابقه‎ای در نقل وقایع تاریخی صورت گرفته و شنیده‌ها و خوانده‌های ما، کذب و دروغ‌های حاکمیت فعلی  است.

قاعدتاً تاکنون خودسانسوری داشته‌اید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوری‌هایتان را هم‌رسانی کنید؟
ـ نمونه‎ای از خودسانسوری‎هایم را می‎گویم که اتفاقا خودسانسوری ای مثبت تلقی می‎شود و برای خودم هنوز حل نشده است. یک رسانه که در ایران منتشر و پخش می‌شود، نوشتن مطلبی راجع‎به خسرو گلسرخی را به‎من پیشنهاد داد. خسرو گلسرخی با افراد مذهبی که در حال حاضر در این حکومت فعالیت دارند بر سر ضرورت سرنگونی نظام شاه توافقاتی  ‎داشته است، اما این بدان معنا نیست که اگر او امروز زنده بود، حاکمیت فعلی را تائید می‌کرد. خب در این وضعیت نوشتن راجع‎به خسرو گلسرخی، به‎معنی همسو شدن با تمایل دولت به‎مصادره‎سازی خسرو گلسرخی محسوب می‎شود و گرچه پرداختن به‎خسرو گلسرخی، خود نوعی آلترناتیو محسوب می‎شود اما نتیجه منفی عمیق‎تری در بر دارد. حال اگر شما بخواهید به‎سهم خودتان، روند این مصادره‎سازی را مختل کنید، دقیقن چه‎باید بکنید؟! خودسانسوری من بدین شکل بود که چیزهایی برخلاف تمایلات خودم و دولت نوشتم که نتیجه‎ی آن چیز عجیبی درآمد که در آن، به مناسب نبودن خسرو گلسرخی به‎عنوان نماد جریان تحول‎خواهی پرداختم. البته هنوز هم به‎آن نوشته‎ام پایبندم. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

با بخشش خانواده «ماندگاری» جوان قلع گنجی پس از 13 سال از...

۲۸ آذر ۱۳۹۵
خواندن در ۲ دقیقه
با بخشش خانواده «ماندگاری» جوان قلع گنجی پس از 13 سال از اعدام نجات یافت