گفتوگو با سهند آقایی
محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. پنجمین نفری که با او گفتوگو کردهایم سهند آقایی است. سهند در تعریف خودسانسوری میگوید:« خودسانسوری يعنی شخص يا رسانهای، پيش از رسیدنِ كارش به ادارۀ سانسور -یا هر نگاهِ حذفاندیشِ دیگری، خود كارِ خويش را سانسور كند.»
خود سانسوری را یک بد اخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظه کاری؟
ـ سانسور درد دارد و درد میزاید. بگذارید که همچنان همین دانشگاهیان به کشفِ این علتها و علتالعللها سرگرم باشند. قصه از این قرار است: سانسور هر کثافتی را به بار میآورد. تمام. این که هنرمندانِ "هنر برای هنر" در مصاحبهها و سخنان خود، سانسور را مجالی برای خلاقیتِ خویش یافتهاند، از کاهلی و کمبودِ سرچشمههاشان است. اینها خواسته و ناخواسته سوهان به تیغِ تیزِ قدرتِ حذفکننده میکشند. اوضاع آنقدر وخیم است که مثلا در كار انتشار كتاب، اين "خود" در "خودسانسوری" به کثرت میرسد، چراکه "خود" هم صاحب اثر است، هم صاحبان نشر، و هم محرمعلیميرزاهایی كه پيش از سانسورچیها دست در اثر میبرند. در جراید وضعیت به مراتب وخیمتر است. گاهی بر مطلب من نخست رفيق روزنامهنگارم، و آنگاه سردبير و همان محرمعلیميرزاها خط كشيدهاند. وقتی اوضاع چنین باشد از دمزنندگان در فضای امنیتی دانشگاه با آن سایۀ حذفاندیشش چه انتظار میتوان داشت؟! هیچ. دانشگاه، مرده است. بگذارید مثالی بزنم. در ابتداي روی كار آمدنِ دولت فعلي، ٢١٤ نويسنده نامهای امضا كرديم با تيتر "سانسور را برداريد خودمان پاسخگوييم". داد "خودسانسورچيانِ" این میدان درآمد كه نه، بگذاريد که خودِ ادارۀ سانسور سانسورمان كند. خب اينها خودشان در نشرها و مجلات يك پا سانسورچی يا محترمانهتر خودسانورچیِ خود و همقلمانِ خودند. عدهای خواستند دستكم يك سد برداشته شود اما محرمعلیميرزاها و خودسانسورچیان از پشت سدّ ديگری فرياد برآورند كه نه! كار بر کارِ ما میفزایید.
پیشفرض ما این است که جامعه ایران، جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ یک پای گُندۀ این سیاستِ حاکم مگر در کجاست؟ در همین فرهنگِ پیوسته و باشکوهِ « حذفاندیش". باید آن نگاههایی که به آزادیِ اندیشه نزدِ کوروش دوخته شده است، چرخشی کنند و کرتیر را پیشِ چشم آرند و هزارانهزار چون او را. همۀ فرهنگها اعم از باستانی و چندصدساله در یک چیز مشترکند: هیچ یک گسست ندارند؛ و از همین است که مفهوم "مقاومت" مثلا در بحثهای مشروطه تنها به مقاومت علیه سلطنت قاجار محدود نمیشود. و یا روشنفکر در فرهنگ پدرسالار نه فقط با خود که با تاریخ سرشاخ میشود. در ایران یا هر جای دیگر مقاومت دربرابر سانسور تنها مقاومت دربرابر دستگاهِ سانسورکننده نیست، بلکه مقاومت دربرابر یک فرهنگ پیوستۀ حذفاندیش است.
قاعدتاً تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایتان را همرسانی کنید؟
ـ در شعرها و یادداشتهای چند سالِ اخیر و تک داستانی که به تازگی نوشتهام، خودسانسوری نکردهام اما خودسانسوری به آن معنایی که پیشتر گفتم، شده است. به عنوان مثال همین یکی دو ماه پیش مجلهای شعر مرا با حذفِ یک سطر، "خودسانسوری" کرد. ایشان میتوانستند به جای دو شعر، یک شعر مرا چاپ کنند که حذفی صورت نگرفته باشد امّا نزد سردبیر ایشان یک سطر از کارِ من نباشد بهتر است، پس حذف میکند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر