شیما شهرابی
بارها به دوربین زل زده، اشک گوشه چشمانش حلقه زده و از فقر مردمان فلان روستا و کمبود امکانات در فلان ناحیه گفته است، گاهی مسئولان را خطاب قرار داده و مثلا با صراحت لهجه از آنها انتقاد کرده، بخش زیادی از گزارشهای اجتماعی و حتی نوشتههای وبلاگ او از نداشتن و محرومیت است و حالا نام او در فهرست دریافتکنندگان املاک نجومی شهرداری قرار گرفته است... چه تلخ است نان دراوردن از نداری و بی نانی آدمها...
کاری به ا نچه در انتخابات بحث برانگیز 88 کرد ، نداریم، اصلا پرونده سازیهای بیست و سی را هم برای خبرنگاران، روزنامهها و سایتها و نویسندگان را کنار میگذاریم، پخش اعترافات یادمان میرود، اتهام جاسوسی را فراموش میکنیم، یادمان میرود در مصاحبه با احمدی نژاد منفعل نشست و مثل یک مرید به چشمهای رئیس دولت که همه چیز را انکار میکرد، چشم دوخت... اصلا فراموش میکنیم که چطور پاهای کثیفشان را روی شانههای همکارانشان گذاشتند تا به اصطلاح خودشان پلههای ترقی را طی کنند، عدهای را جاسوس و عدهای را معاند نظام معرفی کرد. ما همه را از یاد بردهایم اما چطور ژست مظلومانهات را در مواجهه با زندگی فقیرانه آدمها فراموش کنیم. چطور آن تاثر و تالم ات نگاهت را که با چاشنی چشمهای اشک آلود یادمان برود و شعرهای انقلابیات را فراموش کنیم... آقایی که شعار میدادی خانه ازگل با تخفیف پنجاه درصدی را به همانهایی که از محرومیتشان گزارش تهیه کردی، دادهای؟
هر جور بسنجیم نجفزاده پاداش خوش خدمتیهایشان را گرفته. وقتی اورا درست بعد از انتخابات 88 به فرانسه فرستادند تا به عنوان خبرنگار واحد مرکزی خبر در پاریس مستقر باشد، وقتی از فرانسه اخراج شد به استقبالش رفتند و حالا به عنوان سرپرست تیم واحد مرکزی خبر به آمریکا فرستادند، کامران نجف زاده هر چه کرده بود، مزدش را گرفته بود... آقای قالیباف چه کار ویژهای برای شما کرده؟ در بعضی سایتها نوشتهاند او مشاور متروی تهران بوده، کامران نجف زاده متولد 1357 و فادغ التحصیل رشته کشاورزی چه مشاورهای در زمینه مترو میداده، آقای قالیباف همه مشاوران شما اینطور انتخاب میشوند؟ اتفاقا من چند ماهی در جایی کار کردم که آقای کامران نجف زاده یکی ا زمشاورانش بود. سال 85 چند ماهی در مجله سروش هفتگی کار میکردم، مجله صداو سیما که نجف زاده هفتهای یکبار به آن سر میزد و آن زمان یک میلیون تومان بابت مشاوره به این مجله دریافت میکرد. حقوق بنده به عنوان دبیر یکی از بخشهای مجله سیصد و چهل هزار تومان بود. حالا مشاورههای آقای نجف زاده چه بود، یک راست نه به دفتر سردبیر که به دفتر مدیر عامل سروش میرفت که بیشتر توجهش به لباس و ظاهر خانمهای کارمند بود و هیچ مسالهای در سروش بیشتر از نماز خواندن و مانتوی بلند پوشیدن و نداشتن ارایش برایش مهم نبود. شایعه شده بود حتی در اسانسور شنود گذاشته، آقای نجف زاده یک ساعتی را پشت درهای بسته با حاج آقا میگذراندند و بعد به طبقه چهارم یعنی دفتر سروش هفتگی میآمدند. ابراهیم افشار آن زمان سردبیر سروش بود و هرجور که حساب میکردیم دو برابر سن نجفزاده سابقه کار داشت، نجف زاده گاهی سوژههای اجتماعی و مصاحبههای تلویزیونیاش را برای او تعریف میکرد و برای پرداختن به آن از سردبیر سروش هفتگی از مردی که سالها نوشته بود، مصاحبه کرده بود و روزنامه درآورده بود، کمک میگرفت. او نمیتوانست کمکی به ابراهیم افشار و سروش هفتگی آن روزها کنداما دستمزدش بیشتر از دریافتی ابراهیم افشار بود... نمیدانم ابراهیم افشار الان کجاست فقط گهگاهی یادداشتهای بی نظیرش را در روزنامه هفت صبح میبینم اما کامران نجفزاده الان در نیویورک است و گاهی در صفحه اینستاگرامش از شلوغیهای منهتن و دفتر کارش عکس میگذارد او بعد از این که نامش در فهرست دریافت کنندگان املاک نجومی قرار گرفت و از سوی فالوئرهایش مورد سوال، صفحه اینستاگرامش را شخصی کرد!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر