شایا گلدوست
«بیش از ۲۰۰ سال از انقلاب فرانسه و بیش از ۱۰۰ سال از انقلاب مشروطه ایران میگذرد. اما به واقع، جامعه، فرهنگ، اقتصاد و سیاست آن قدر بر تاروپود استبداد تنیده شده که جدا کردن این دو از هم و نقد و نگاه متفاوت به تابوها، گناه و جرم تلقی میشود.»
این بخشی از یادداشت «باران نظرپور» است که در وبسایت «خط صلح» منتشر شده است. باران که خود یک زن ترنس با تجربه تلخ زیسته در ایران است، در ادامه نوشته است: «خانواده الجیبیتی+ در ایران به گفته حاکمیت، در ترنسهای زن و مرد خلاصه میشود. حتی تلاش میکنند کسانی که به همجنس گرایش دارند و یا خود را در دوگانه زن و مرد تعریف نمیکنند را به سمت عملهای تطبیق جنسیت سوق دهند تا فرد با معیارهای کلیشهای زنانه و مردانه هماهنگ شود. به این طریق، اکثریت جامعه فرد را در چارچوبی که عرف و مذهب از کودکی به آنها آموزش دادهاند، میگنجاند و به راحتی این افراد را در قالبهایی از پیش تعیین شده و مورد پذیرش جامعه قرار میدهد.
در واقع، حاکمیت ایران از خانواده بزرگ الجیبیتی+ تنها یک گروه را مطابق فتوای مذهبی و عرف جامعه میپذیرد و آن هم بخشی از افراد ترنس هستند که به انجام عملهای جراحی تمایل دارند. چند سالی است که حاکمیت ایران با ساخت چند مستند و با کمک برخی از سلبریتیهای حکومتی، چهره جدیدی از افراد ترنس در فضای مجازی را به نمایش گذاشته است. با این روش، افراد ترنس را انسانهایی شکننده، بیمار و متفاوت معرفی میکنند که باید به وسیله عمل جراحی، "درمان" شوند تا بتوانند به زندگی عادی در قالب دوگانه زن و یا مرد ادامه دهند.»
باران معتقد است که این روش پاک کردن صورت مساله و حذف هشت درصد جامعه و نادیده گرفتن گروه بزرگی از گیها و لزبینها، دوجنسگرایان و ترنسجندرها است. او به اظهارات «محمود احمدینژاد»، رییس جمهوری پیشین ایران اشاره میکند که در چشم جهانیان نگاه کرد و با خونسردی کامل گفت: «ما در ایران همجنسگرا نداریم.»
این یعنی سیاست حذف بخش بزرگی از جامعه اقلیتهای جنسی و جنسیتی ایران. وقتی میلیونها انسان در ذهن حاکمیت ایران وجود خارجی ندارند، چهگونه میتوان انتظار مطالبه ابتداییترین حقوق را داشت؟
در ادامه این یادداشت آمده است:
«اگر از بحث حاکمیت هم چشمپوشی کنیم و تصور کنیم که در ایران حکومت به راحتی خانواده الجیبیتی+ را قبول کرده یا حداقل اینگونه تصور کنیم که افراد ترنس از نظر حکومت ایران به عنوان بیمار و کسانی که برای درمان باید تحت عمل جراحی قرار گیرند، شناخته نمیشوند، آن وقت با جامعه پدرسالار، فرهنگ عشیرهای، سنتی و عرفی که مردانگی، غرور و تعصب را ارزش میداند، چه کنیم؟ با خانوادههایی که زمانی که فرزند پسرشان متولد میشود جشن و پایکوبی میکنند و زمانی که فرزندشان دختر است میگویند "اشکال ندارد، انشالله بعدی پسر است" چه کنیم؟ آیا میتوان در جامعهای که زنانگی سخیف و سطحی تلقی میشود و مردانگی نشان از برتری است، به راحتی پذیرفت که به یک دختر در زمان تولد به اشتباه جنسیت منتسب به مردانه نسبت داده شده است؟»
باران نظرپور با توجه به تجربه زندگی در ایران، اعتقاد دارد که در بسیاری از شهرهای کوچک و سنتی ایران این موضوع برای خانوادهها، پدر و اقوام مایه شرمساری و ننگ است و در شهرهای بزرگتر و مدرنتر باعث یاس و ناامیدی خانوادهها.
او نوشته است شاید تنها درصد کمی از خانوادهها با این شرط که «آبروی خانواده را نبری و هیچکس این موضوع را نفهمد»، فرزند خود را بپذیرند: «نوشتن از حقوق افراد الجیبیتی+ در جامعه استبداد زده و مردسالار ایران مانند نوشتن از شمعی شکننده در ظلمات مطلق و طوفان است. هر قدر که این نور ضعیف هم باشد، باز باید کبریت زد و این شمع را روشن نگه داشت. شاید پس از این شب طولانی، تلالو خورشید را در پگاه آینده بتوان دید. مطالبه حقوق افراد ترنس در جامعهای که نیمی از جامعه، یعنی زنان سیسجندر (همانسوجنسیتی) نیز سالها برای برابری جنسیتی تلاش کردهاند و با این وجود هنوز ایران یکی از بزرگترین ناقضین حقوق زنان در جهان است، بسیار دشوار است؛ آن هم زنانی که نیازی برای اثبات زنانگی و هویت جنسیتی خود ندارند.»
باران به عنوان یک زن ترنس با تمام پوست و خون خود این نابرابریها را چشیده و تجربه کرده است. او نوشته برای زنان ترنس، این یک مسابقه دو ماراتن نابرابر است که ابتدا باید تلاش کنند تا جامعه و حکومت زنانگی آنها را به رسمیت بشناسند و اگر از این مهم پیروز خارج شوند، آغاز مطالبات برابریخواهی آنها به عنوان یک زن آغاز میشود.
او میداند که مردان ترنس نیز در جامعه جنسیت زدهای مانند ایران، بسیاری از این تبعیضها و خشونتها را تجربه میکنند: «مردان ترنس نیز تا زمانی مورد پذیرش خانواده قرار میگیرند که در نگاه آنان، "دختر" خانواده "مردانه" رفتار کند. گفتمان مردسالاری که به زنان با گفتن "او برای خودش مردی است با اینکه زن است" ارزش میبخشد. اما داستان زمانی تغییر میکند که فرد بخواهد عمل تطبیق جنسیت انجام دهد و یا در جامعه با لباس منتسب به مردان ظاهر شود. اینجا است که دیوار بزرگ خانواده، جامعه و حکومت قد علم میکند و نمیتوانند آنکه در زمان تولد جنسیت زنانه را به او نسبت دادهاند را با هویت واقعی خود، یعنی به عنوان یک مرد بپذیرند.»
تجربه زیسته باران به عنوان یک زن ترنس در جامعه ایران، تجربه دردناک اما مشترکی است که اعضای جامعه رنگینکمانی آن را به دفعات تجربه میکنند؛ تجربه خشونت، طرد و تبعیض که از نزدیکترین افراد خانواده تا جامعه، ناآگاه به آنها تحمیل میشود. محدود هستند افرادی شبیه به باران که ترس از قضاوت را پشت سر گذاشته و با شهامت از خود و انسانهای هماحساس خود میگویند ومینویسند تا شاید همچون شمع کوچکی به فضای تاریک این روزها نوری ببخشند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر