شایا گلدوست
«حرف زدن درباره این موضوع برایم سخت است. قلبم به تپش میافتد. شایا جان، شاید تو اولین کسی باشی که این حرفها را میشنوی، اما دوست دارم بگویم، شاید کمی سبک شوم.»
از ترکیه برایم پیام میفرستاد. گفت پناهنده است، اما جدا از همه مشکلات پناهندگی و زندگی سختی که دارد، دردی از درون قلبش را میفشارد. کمی بیشتر با هم حرف زدیم. دوست داشت حرف بزند و من هم مشتاق شنیدن بودم. همه سعیام را میکنم تا لااقل گوش شنوا باشم برای انسانهایی که احساسشان را به هزار و یک روش پنهان میکنند تا مورد قضاوت قرار نگیرند. درد آنها را خوب میدانم. خودم سالها با این دردها زندگی کردهام:
«من به ظاهر یک زن با دو فرزند هستم که چند سالی میشود به دلیل مشکلات زیادی که در ایران داشتم به ترکیه آمدهام و پناهندهام. میگویم به ظاهر، به این دلیل که هیچ وقت خودم را یک زن نمیدانستم، اما همه از من توقع داشتند که یک زن خوب در زندگی و یک مادر نمونه برای فرزندانم باشم.
حتی فرزندانم هم این موضوع را نمیدانند و همیشه سعی کردم از آنها مخفی کنم. همه این سالها یکتنه با مشکلات جنگیدم و سعی کردم قوی باشم، اما گاهی کم میآورم، خسته میشوم، نمیدانم باید چه کار کنم؟ با خودم، با احساسم، با زندگیام...»
اسمش را نگفت. تنها گفت که ۳۷ سال سن دارد و در ۱۸ سالگی به اجبار خانواده ازدواج کرده است.
«در روستا زندگی میکردم، با خانواده سنتی و متعصب. به اصطلاح تنها دختر خانواده بودم که همین موضوع همه توجهها را به من جلب میکرد.
به همین دلیل در سن پایین مجبور به ازدواج شدم. هرگز رابطه جنسی موفقی را در زندگی مشترک با همسرم تجربه نکردم و همیشه از رابطه جنسی فراری بودم. اما همان عقاید بسته و سنتی خانوادگی در من نیز وجود داشت و فکر میکردم که باید وظایفم را به درستی در زندگی مشترک انجام دهم؛ وظایف کلیشهای یک زن خوب. در حالی که همیشه دلم میخواست به عنوان یک مرد در رابطه باشم و خودم را اینطور تصور میکردم. خواسته و ناخواسته صاحب دو فرزند شدم، اما همه آنچه از درون خودم را آزار میداد و از بیرون رفته رفته شکل زندگیام را تغییر داد، باعث جداییمان شد.»
فضای بسته فرهنگی و اجتماعی و عقاید سنتی و مذهبی در جامعهای که آموزش صحیح، مخصوصا درباره موضوعات جنسی و جنسیتی، جایگاهی در سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت برای کودکان از سنین پایین ندارد، به مرور انسانهایی را پرورش میدهد که از ناآگاهی رنج میبرند. این ناآگاهی میتواند هم به خودشان و هم به انسانهای دیگری که در محیط اطراف آنها زندگی میکنند آسیبهای جدی و جبرانناپذیری را وارد کند. فردی که در سنین نوجوانی و جوانی خود را به درستی نمیشناسد و از تمایلات و خواستههای جنسی و جنسیتی خود آگاهی و شناخت کافی ندارد، میتواند زندگی خود و دیگران را تحت تاثیرات منفی انتخابها و تصمیمات اشتباهی که میگیرد، قرار دهد.
در چنین فضایی، در بسیاری از موارد خانواده و اطرافیان نیز خود عاملی برای بروز این اشتباهات و تباه شدن زندگی فرد و اشخاص دیگر میشوند، به این دلیل که آنها هم عضوی از همین جامعه هستند و نه آموزش صحیح دیدهاند و نه اطلاعات درستی در دسترسشان بوده است که آگاه باشند: «همیشه خودم را یک مرد احساس میکردم. حس میکردم من آن چیزی نیستم که دیگران میگویند یا توقع دارند که باشم. در نهایت از طرف پدرم تهدید به مرگ شدم و مجبور شدم همراه فرزندانم از ایران فرار کنم، اما احساس میکنم اینجا هم امنیت ندارم. شبها که کنار فرزندانم میخوابم و به آنها نگاه میکنم، احساس گناه میکنم. احساس میکنم در مقابل فرزندانم فردی دروغگو هستم، اما مجبورم...
از گفتن حقیقت میترسم. میترسم که روزی آنها را نیز نداشته باشم و تنها شوم. با خودم فکر میکنم اگر خدا ما را به عنوان انسان، آزاد خلق کرده است، دیگران چه حقی دارند که آزادی را از من بگیرند؟»
«هویت جنسیتی» یعنی تعریف و باوری که هر فرد از جنسیت خود دارد. این هویت میتواند با جسم و اندام جنسیای که با آن متولد شده است و جنسیتی که بر این اساس به او نسبت داده شده است، مشابه باشد و یا متفاوت باشد. ممکن است فرد با بدن و اندام جنسی منتسب به زنان متولد شده باشد و همه او را یک زن بدانند و جنسیت زنانه را به او نسبت بدهند، در حالی که او خود را یک مرد احساس کند و هویت جنسیتی خود را مردانه تعریف کند و یا بالعکس. به این افراد «ترنس» یا «ترنسجندر» گفته میشود:
«اصلا اطلاعاتی درباره مسائل جنسی و جنسیتی نداشتم و نمیدانستم چرا با دیگران فرق دارم. احساس گناه میکردم و همیشه در عذاب بودم. فکر میکردم من مقصرم. ایراد از من است. من نباید اینطور باشم و وجدانم همیشه در قبال اطرافیانم ناراحت بود. هیچ چیزی درباره ترنسها نشنیده بودم. با این تعاریف آشنا نبودم. هیچ دلیل و توجیهی برای آنچه که احساس میکردم پیدا نمیکردم و این موضوع روز به روز افسردهترم میکرد.
حالا هم که میدانم یک ترنس هستم، باز هم از به زبان آوردنش برای دیگران میترسم. باز هم میترسم کسی درکم نکند. میترسم که قضاوتم کنند. میترسم که طرد شوم. میترسم که تنها بمانم و حس میکنم محکوم به این هستم که همیشه پنهانی زندگی کنم و خود واقعیام نباشم.»
اکثر ترنسها از کودکی و مخصوصا در سنین نوجوانی و جوانی، از تفاوتی که بین خودشان و دیگران احساس میکنند رنج میبرند و علاوه بر این، فشاری که از سمت خانواده، اطرافیان و جامعه به آنها وارد میشود، زمینه بروز بسیاری از بیماریهای روحی و افسردگی را برای آنها فراهم میکند. تبعیضها و خشونتهایی که این افراد در محیط خانه، در مدرسه، در کوچه و خیابان تجربه میکنند، به دلیل تفاوت با آنچه جامعه هنجار میداند، باعث گوشهگیری و طرد شدن آنها از جامعه میشود و این فشارها از درون و بیرون رفتهرفته فرد را به سمتی سوق میدهند که تصمیمات اشتباهی برای تغییر شرایط و فرار از تمام این مشکلات بگیرد.
حال اگر جامعه آگاهتر بود و نگاه ما به دنیای اطرافمان و انسانها کمی متفاوتتر میبود و سعی نمیکردیم انسانها را در چارچوبهای ذهنی و از پیش تعیینشده خودمان بگنجانیم، شاید زندگی برای انسانهایی که تنها گناهشان این است که شبیه ما نیستند، کمی بهتر میشد.
مطالب مرتبط:
درباره گرایش یا هویت جنسی چه میدانیم؟
چرا پذیرش اینکه یک همجنسگرا هستم برایم دشوار بود؟
درباره افراد اینترسکس یا میانجنسی چه میدانیم؟
آموزش همراه با تبعیض، توهین و تحقیر: شرایط دشوار رنگینکمانیها در مدارس (بخش اول)
اولین رژه افتخار جامعه رنگینکمانی ایران؛ تجسم همدلی و همراهی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر