شیوع ویروس کرونا در دنیا و قرنطینه خودخواسته یا اجباری برای قطع زنجیره انتقال بیماری، بسیاری را خانهنشین کرد. دیدن فیلم و سریال، یکی از وقتگذرانیهای لذتبخش در روزهای کرونایی است. «ایرانوایر» سراغ اهالی رشتههای مختلف هنر، سیاست، سینما و ادبیات رفته و فیلمها و سریالهای موردعلاقه آنها را فهرست کرده است؛ فیلمهایی که توصیه میکنند دیگران هم ببینند.
«مانا نیستانی» را کمتر کسی نمیشناسد. کارتونیست اهل تهران و ساکن پاریس که روزگار پرفرازونشیبی در عرصه هنر پشتسر گذاشته است. مانا، از خانوادهای هنرمند و هنردوست برآمده است. پدرش «منوچهر نیستانی» از شاعران معاصر ایران و برادر بزرگترش «توکا» هم کارتونیستی خوشقریحه است.
مانا نیستانی یک روز صبح که از خواب بیدار شد فهمید زندگیاش از اینرو به آنرو شده و پس از یک دوره احضار، بازداشت، زندان و فراز و نشیب سرانجام ناچار به خروج از کشور شد. او در مستندی به نام «مسخ ایرانی» همه آنچه از سر گذرانده تا به پاریس برسد روایت میکند.
وقتی از او میپرسیم برای روزهای قرنطینه چه آثار سینمایی را میبیند میگوید:«انتخاب خیلی سخت است. یعنی الان من ده اثر را انتخاب کردهام برای معرفی اما بهراحتی میتوانم ده کار دیگر را جایگزین آنها کنم که شاید از این فهرست بهتر از آب دربیاید اما سعی کردهام برای هر سلیقهای اثری در این فهرست موجود باشد.»
اولین انتخاب مانا در فهرست آثار سینمایی انتخابیاش فیلم «گلولهای در تاریکی» است. (A Shot in the dark (1964 فیلمی به کارگردانی بلیک ادواردز که مانا دربارهاش میگوید: «فیلم مفرح و خندهداری که مناسب ایام کسالتبار قرنطینه است، نسخه دوبله فارسی قدیمی عالی هم دارد. یکجور پارودی فیلمهای معمایی و کارآگاهی، با محوریت شخصیت «بازرس کلوزو» پلیس دست پا چلفتی فرانسوی که با اعتمادبهنفس بالا خرابکاری میکند. نقش بازرس کلوزو، فرصتی به یکی از نوابغ بازیگری یعنی پیتر سلرز داد تا اوج توانمندیاش را در کمدی، خصوصا زمانبندیهای عالی حرکات و واکنشها به نمایش بگذارد. »
او جز این فیلم از مجموعه فیلمهای بازرس کلوزو، از یک همکاری مشترک دیگر میان بلیک ادواردز و پیتر سلرز هم یاد میکند به نام پارتی و توصیه میکند: «آن را هم از دست ندهید.»
دومین فیلم سینمایی به پیشنهاد این کارتونیست شناختهشده «خانه» نام دارد. (The Lodge (2019 به کارگردانی «سِورین فیالا» و «ورونیکا فرانز»: « اگر فیلم ترسناک دوست دارید، این فیلم از لحاظ کارگردانی و بصری یکی از بهترین تجربههای این ژانر در چند سال اخیر است. مثل درخشش کوبریک - و تحت تأثیر آن- حکایت سه آدم که در خانه برفی وهمانگیز گیر میافتند .»
انتخاب سوم مانا نیستانی یک فیلم موزیکال است. « آواز در باران»، فیلمی به کارگردانی استنلی دانن. او درباره (Singing’ in the rain (1952 میگوید: «برای اینکه حال بد بعد از تماشای فیلم ترسناک را بشوید ببرد، موزیکال آواز در باران را ببینید. فیلمی که زمان خودش آنقدر تحویلش نگرفتند اما چند دهه بعد منبع الهام فیلمهایی مثل آرتیست و لالالند شد که کلی اسکارچپانشان کردند. آواز در باران یکی از بهترین موزیکالهای تاریخ سینما و یکی از اولین خودارجاعیهای موفق سینماست، درباره دورانی که سینمای صامت به ناطق تبدیل میشود و هنرپیشگانی که با این تغییر به اوج میروند یا به حضیض میغلتند. جین کلی مثل نقاشی خلاق است که از بدنش بهعنوان قلمموی نقاشی استفاده میکند و زیباترین تابلوهای بیانگرایانه را در فصلهای رقص میسازد. رقص معروف زیر بارانش بعد از اینکه فهمیده عاشق شده، آدم را وسوسه میکند بدون چتر برود زیر باران برقصد که البته اشتباه بزرگی است. موزیک خوب، رقص خوب، طنز خوب، قصه خوب. نتیجه: حال خوب»
دو انتخاب بعدی در فهرست انتخابی مانا نیستانی انتخابهای دوازدهتایی هستند. اولی فیلم سینمایی «دوازده مرد خشمگین» است به کارگردانی «سیدنی لومت».
(Twelve Angry Men (1957 فیلمی است که مانا آن را «جدی» توصیف میکند: « حالا که موزیکال دیدیم حالمان خوب شد کمی هم جدی باشیم و حرص بخوریم. اینکه چطور شصت سال پیش فیلمی ساخته شده که درباره مساله قضاوت و مجازات نگاه بسیار مترقیتر از فضای اکتیویستی حال حاضر دارد که افراد را به هر اتهام، پیش از اثبات جرم یا حتی بدون اثبات جرم، بایکوت و طرد ، به عبارتی مجازات میکنند. پیشرفت واقعی مدنیت، ساختن عدالتخانه برای رسمی کردن مجازاتی که جماعت خشمگین سرخود انجامش میدادند نبود، مدنیت آنجا اتفاق افتاد که برای متهم و حتی مجرم، «حق» قائل شدند. دوازده مرد خشمگین قصه نشست یک هیات منصفه است برای تعیین بیگناهی یا گناهکار بودن یک متهم به قتل که شواهد و پیشفرضهای زیادی علیه اوست. از دوازده عضو هیات منصفه فقط یک نفر حکم بر بیگناهی میدهد چون معتقد است شواهد برای صدور حکم قطعی کافی نیستند و تا زمانی که شک وجود دارد و حتی درصدی احتمال بیگناهی میرود، حق محکوم کردن متهم را نداریم. جدال یک نفر برای تغییر دادن نظر یازده نفر دیگر ، درام جذاب و تأملبرانگیز این فیلم را میسازد.»
دومین انتخاب دوازدهتایی مانا نیستانی « دوازده صندلی » به کارگردانی «مل بروکس» است. (Twelve Chairs (1970 که یک نسخه خوب و باکیفیتش هم روی یوتیوب برای دیدن موجود است: «برای اینکه خلقتان خوب بشود از دوازده مرد خشمگین جلوس کنید روی دوازده صندلی. یک اشرافزاده روس که بعد از انقلاب کارگری، حالوروز خوشی ندارد میفهمد که مادرش جواهرات خانوادگی قیمتیشان را از ترس انقلابیون داخل یکی از دوازده صندلی ناهارخوری مخفی کرده بوده. دوازده صندلی که دیگر در اختیارشان نیست، از اینجا سفر اشرافزاده همراه با یک مرد جوان آس و پاس و کشیشی دندانگرد برای پیدا کردن صندلیها آغاز میشود. مل بروکس بابت پارودیها و شوخیهای دیوانهوارش معروف است دوازده صندلی هم شوخیهای ملبروکسی کم ندارد اما شاید تنها فیلم این کارگردان باشد که یک لایه احساسی و انسانی تاثیرگذار هم دارد که حول رابطه نفرت و رفاقت ناگزیر دو کاراکتر اصلی شکل میگیرد.»
«اینلند امپایر» اثری از « دیوید لینچ» کارگردانی که برای به تصویر کشیدن کابوس و سیاهی صاحب سبک است، دیگر انتخاب مانا نیستانی است. (Inland Empire (2006 فیلمی است با فضای سورئال و مانا درباره چرایی دیدن آن میگوید: «اگر فضاهای کابوسگونه و سورئال دیوید لینچ را دوست دارید (مالهالند درایو، بزرگراه گمشده) از این کابوس سهساعته خالص لذت خواهید برد وگرنه به من فحش خواهید داد (بابت معرفی این فیلم، کارتونهایم که جای خود دارد). لینچ هیچوقت در فیلمهایش آنقدر کامل، دقیق، پیچیده و تاثیرگذار و خلاقانه به حس و حال و جنس کابوس نزدیک نشده. تعریف داستان محورگریز فیلم راحت نیست اما میشود گفت درباره هنرپیشه زنی است (با بازی عالی لارا درن) که به خاطر ایفای نقش در فیلمنامهای نفرینشده وارد لابیرنت تودرتوی ذهنی غریب و فراواقعی میشود. سعی نکنید برای صحنهها و اتفاقات تفسیری نمادین پیدا و اصطلاحا رمزگشایی کنید. بعضیشان را مثل یک کابوس بیمنطق ، یا با منطقی غریب باید پذیرفت و حس کرد»
آخرین انتخاب این کارتونیست فیلم سینمایی درخشانی است از «آکیراکوراساوا» کارگردان ژاپنی با عنوان (Yojimbo (1961. به گفته مانا نیستانی «یوجیمبو» یکی از سرگرمکنندهترین فیلمهای کارگردان تلخاندیش ژاپنی، پر از شوخطبعی، احساسات، اکشن شمشیربازی خوب، تعلیق، هیجان است. او درباره این فیلم میگوید: «فیلم علاوه بر همه آن ویژگیها همچنان نگاه بدبینانه کوروساوا را هم دارد. او استاد منطبقکردن آثار ادبی غربی با فضا و فرهنگ ژاپن بود (سریر خون را براساس مکبث و آشوب را براساس شاه لیر ساخت) اینجا خرمن سرخ داشیل همت را که یک کتاب پلیسی است به فضای ژاپن دویست سیصد سال قبل برده: یک سامورایی سرگردان (رونین) برحسبتصادف به شهری آفتزده میرسد که محل جنگ و رقابت خونین دو گروه گانگستر است. بازی که سامورایی با دو گروه راه میاندازد و اتفاقات متعاقب، قصه فیلم را شکل میدهد. بازی عالی توشیرو میفونه یکجور همفری بوگارت ژاپنی را تداعی میکند و معادل کاراکترهای اگزیستانسیالیستی فیلمهای نوار آمریکایی است: آدمی بی گذشته و مرموز که با تصمیماتش در قبال اتفاقات جاری، کمکم هویتش را شکل میدهد. »
مانا در ادامه فهرست پیشنهادیاش چند سریال راهم نام میبرد:
اولی سریالی سه فصلی و کاری مشترک از «دیوید لینچ» و «مارک فراست» است. سریال (Twin Peaks (1990-1991-2017 در فارسی «تویین پیکز » که به نظر این کارتونیست لااقل در فصل اول و دوم یکی از مفرحترین و مردمیترین آفریدههای این کارگردان است: «کل ماجرا در شهرک پرت و مرزی به اسم تویین پیکز میگذرد که ظاهر آرام و رویایی و بینقصی دارد اما با قتل دختری دوستداشتنی به نام لارا پالمر مشخص میشود شرارتی پنهان در زیر پوسته دلانگیز شهر نهفته. کارآگاهی به اسم کوپر مأمور تحقیق پرونده میشود، با تعداد زیادی شخصیت جوان و پیر، روابط عاشقانه و ملودراماتیک، کینهها و حسادتها آشنا میشویم و همزمان جهانی سورئال و فراواقع در دل روزمرگی شهر کشف میکنیم که در اپیزودهایی که خود لینچ کارگردانی کرده پررنگتر است - همه اپیزودهای دو سیزن اول را خودش کارگردانی نکرده- این ملغمه فیلمهای جوانانه مد روز دهه هشتاد، سوپر اپراهای تلویزیونی، قصههای جنایی و کابوسهای دیوید لینچی، معجون غریب و بیهمتایی ساخته. دو فصل اول سریال تقریبا سی سال قبل ساخته شدند، بعد از بیست و هفت هشت سال، لینچ فصل سوم را در هجده قسمت خودش بهطور کامل کارگردانی کرد. تویین پیکز سه، یک اثر هنری بیبدیل، کابوسی هجدهساعته و حماسی است، فیلم فراواقع هجده ساعتهای است که انگار اپیزودیک روایت میشود. دیگر خبری از ملودرام و قصههای عاشقانه جوانانه نیست، شخصیتها پا به سن گذاشتهاند و شری که پس نقاب شهرک کوچک نهان بود انگار تمام دنیا را تسخیر کرده. »
دومین سریال پیشنهادی مانا (Kidding (2018 «شوخی» است. سریالی به کارگردانی «دیو هالستین» که با همکاری «میشل گوندری » و «جیم کری» به نتیجه رسیده است. مانا نیستانی میگوید: « میشل گوندری و جیم کری پیشتر فیلم خوب «درخشش ابدی یک ذهن پاک» را باهم داشتند. این سریال شرح زندگی یک مجری موفق برنامهای مخصوص کودکان که محبوبیت جهانی دارد و بعد از سه دهه کار و آیکونیک شدن، با بحران از دست دادن فرزند و از هم پاشیدن ازدواج و دردهای روحی متعاقب دستبهگریبان میشود و این روی فضای کارش هم تاثیر میگذارد. ملغمهای از شوخی و جدی، تراژدی و کمدی.»
و سرانجام انتخاب آخر مانا نیستانی سریال جدیدی است محصول سال 2019 به نام Mandalorian «مندلورییَن» به کارگردانی «جان فِورو» که برای علاقهمندان به مجموعه جنگ ستارگان انتخاب پسندیدهای است. مانا نیستانی درباره این سریال میگوید: «مندلوریین در همان جهان، یکی از مفرحترین محصولات جنبی است که در این دو سه دهه ساخته شده، بسیار سرگرمکنندهتر از دنبالههای تازه و پرخرج جنگهای ستارهای یا فیلم «سولو». مندلوریین بیشتر حس و حال سریالهای وسترن قدیم را دارد، جایزهبگیر استیو مککویین مثلا، که در فضا بگذرد. از این حیث به روح اولین فیلم جرج لوکاس وفادار است که آنهم ترکیب وسترن و فیلمهای سامورایی و فیلم فضایی بود.»
فیلمها و سریالهای پیشنهادی مانا نیستانی برای روزهای قرنطینه
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر