«این شهر، دوست داشتنی نیست اما آب وین پاگیرت میکند. اکثر خارجیهایی که در اینجا میبینی، به تو خواهند گفت که میخواهند فرار کنند اما همه ماندهاند.»
اردیبهشت ۱۳۹۴ بود؛ حدود ۴۰ روز بعد از آمدن و دیگر برنگشتنم به ایران. در شهر وین، منطقه «آلزرگروند»، روبهروی «خانه ایران»، این جمله را از زبان مردی مسن شنیدم که میگفت پیش از انقلاب به وین آمده است و هنوز هم هست.
دیروز (پنجشنبه دوم تیر ۱۴۰۱)، بار دیگر وین به عنوان «بهترین شهر دنیا برای زندگی» از سوی نشریه بریتانیایی «اکونومیست» انتخاب شد. این سومین بار است که عنوان برترین شهر جهان را برای زندگی طی پنج سال اخیر به دست میآورد.
من در تهران متولد شدهام، در تهران به مدرسه و دانشگاه رفتهام، در تهران روزنامهنویسی را آغاز کردهام، در تهران عاشق شدهام، در تهران ازدواج کردهام و در تهران فرزند اولم به دنیا آمد؛ شهری که هنوز عاشقانه دوستش دارم و اکونومیست در رده ۱۶۳ جهان میان ۱۷۳ شهر قرارش داده است. آیا وین مقابل تهران برای من همان «بهشت برین» است؟
***
دقیقا روز ششم سپتامبر سال ۲۰۲۱، یک سال و سه ماه از آمدن همسر و پسرم کنار من میگذشت و فرزند دوم ما کمی کمتر از یک ماه سن داشت.
صبح، پسرم را به مدرسهاش بردم. سال اول دبستان را آغاز کرده بود و آلمانی را در همین یک سال، به خوبی حرف میزد. سر کوچه مدرسهاش، پلیس ایستاده بود. هر دانشآموزی که به خطکشی میرسید، پلیس وسط خیابان میآمد و دستهایش را باز میکرد تا خودروها عبور کنند.
پسرم با یک تصویر ذهنی کودک هفت ساله از نیروی انتظامی در تهران، از چرایی ایستادن پلیس سر کوچه مدرسه پرسید و من باید با سادهترین کلمات به او توضیح میدادم با این عبارات که تو در این شهر، برای این کشور، مهم هستی؛ سرمایه این کشور هستی. گفتم که من هر ماه، از درآمدم را مالیات میدهم. پول زیادی از این طریق به دولت میرسد و دولت وظیفه دارد تو را در مدرسه رایگان ثبتنام کند. برایش گفتم برادرت که دنیا آمد، ما نباید پولی به بیمارستان میدادیم، چون خانواده ما هر ماه پول زیادی به اداره بیمه پرداخت میکند.
پاسخهایش در یک صدای کودکانه خلاصه میشدند: «آها».
درک میکردم که درک نمیکند. آن روز کمی با ترس از کنار پلیسی که روی خط کشی عابر دستهایش را برای عبور کردنش باز کرده بود، گذشت.
شاید سالها بعد، او هم مثل من سیستم مالیاتی این کشور را درک کند. من همیشه اداره مالیات (finanzamt) وین را به «داروغه ناتینگهام» تشبیه میکنم. غیرممکن است کمترین درآمد شما یا کوچکترین هزینه خانوادهتان را نبیند. برای هر یک سنت درآمدتان، نقشه مالیاتی مشخصی میکشد. اما در ازای پرداخت یک سوم تا ۵۱ درصد از درآمدتان به عنوان بیمه و مالیات، «باید» از وین متوقع باشید.
توقع داشتن برای سیستم آموزش، بهداشت و تامین امنیت، حق شهروندی شما در وین است. هر زمان فرصت داشتید، داستان رسوایی «هاینتس کریستیان اشتراخه» در میهمانی خصوصیاش با تاجران روس را بخوانید. او رهبر راست افراطی و معاون صدراعظم اتریش بود که پس از انتشار یک ویدیو، از قدرت استعفا داد و دولت سقوط کرد.
در وین، یا به عبارتی، در اتریش، ثبت آدرس مسکونی و برخورداری از بیمه از الزامات است. هر کدام را به هر دلیلی نداشته باشید، مرتکب جرم شدهاید.
حتی اگر به عنوان پناهجو وارد این کشور شوید، نهادی به نام «کاریتاس» که زیر نظر کلیسای کاتولیک اداره میشود، شما را بیمه خواهد کرد.
اسکان وظیفه دولت و همین نهاد است. کودکان از بدو تولد تا سن ۱۸ سالگی از پرداخت تمامی هزینههای پزشکی و درمانی معاف هستند. از زایمان مادران تا عملهای جراحی یا ویزیت پزشک، برای کودکان رایگان خواهد بود. این خدمات از همان حق مالیات و بیمهای پرداخت میشوند که اداره «فینانتسآمت» و ادارات بیمه جمعآوری میکنند.
همسرم در اولین هفته حضورش در وین، سوالی توام با تردید از من پرسید: «واقعا در این کشور یک منطقه محروم مانند سیستان و بلوچستان وجود ندارد؟»
نه، وجود ندارد. حکومت اتریش یک جمهوری پارلمانی فدرال است که از ۹ ایالت تشکیل میشود. قدرت در اینجا، یعنی سوسیال دموکراسی؛ تقسیم مساوات امکانات و ثروت تا حد امکان. بیمارستانهای وین تقریبا همان کادر تخصصی و تجهیزاتی را دارند که شما در بیمارستانهای «فیلاخ»، «گراتش»، «سالزبورگ» یا «اینسبروک» پیدا میکنید. سیستم آموزشی و امکانات وین تفاوت ساختاری با یک شهر کوچک روستایی مانند «لیلن فلد» ندارد.
اگر خارجی باشید و فرزندتان باید بدون پیشزمینه زبان آلمانی وارد مدرسه شود، بیهودهترین کار، نگرانی است. معلمان موظف به آموزش قدم به قدم زبان آلمانی به فرزندتان خواهند بود. در مورد شما داستان کمی متفاوت است.
مادران خارجی (مانند همسر من) میتوانند از امکانات ویژه شهرداری وین استفاده کنند. نامش «Vereinigung für Frauenintegration» است؛ به معنی «انجمن ادغام یا آگاهسازی زنان».
در این دورهها، کودکان خردسال مادران را در طول برگزاری کلاسهای آموزشی نگهداری میکنند و به زنان در کنار آموزش زبان، حقوق شهروندی آنها برای زندگی در شهر وین را آموزش میدهند.
همسرم روزی به استاد ۵۱ سالهاش گفته بود: «تو بهترین معلم و استاد تمام زندگی من هستی.»
در خانه به من میگوید که از دبیرش عشق میگیرد، نه کلمه. این همان آبی است که شما را پاگیر میکند.
وین به میهمان خود آرام آرام میفهماند که از حق اعتراض به هر آنچه به «آزادی مدنی» لطمه نزند را برخوردار است و بدون در نظر گرفتن نوع اقامت خود، میتوانید در شهر تجمع یا راهپیمایی به راه بیاندازید؛ دانشجو هستید یا پناهجو یا پناهنده و یا مقیم قطعی، تفاوتی ندارد.
بدون تردید یکی از ماندگارترین تصاویری که از وین دارم، به میدان «اشتفانپلاتز» برمیگردد؛ عصری که کارمندان سفارت جمهوری اسلامی در گوشهای از این قدمگاه باستانی در منطقه یک وین، در اعتراض به امریکا به دلیل کشتن «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی «قدس» سپاه پاسداران تحصن و اعتراض میکردند و در فاصله کمتر از ۱۰۰ صد متر دورتر از آنها، گروهی از همجنسگرایان با پرچمهای رنگینکمانی، در حال دفاع از حقوق پناهجویان همجنسگرای پناهنده شده به اتریش، از خاورمیانه بودند.
وین به شما تفهیم میکند که دولت با تمام چشمهایش از کودکان شما حفاظت خواهد کرد. پسر بزرگم در اینجا، کنار من راندن دوچرخه را آموخت. برای آموختنش بارها زمین خورد. روزی که با زانوهایی کبود به مهد کودک رفت، مدیر و معلمش از او پرسیده بودند که آیا والدینت تو را تنبیه کردهاند؟ بارها، دوستانه و محترمانه سوال شده بود.
در وین زنان حق دارند حتی برای نگاه آلوده شما در یک خیابان، در دستگاههای حمل و نقل شهری یا در محل کار، به پلیس شکایت کنند. مراقب نگاه خود باشید. سالها است مردی را ندیدهام که وقتی زنی از کنارش عبور میکند، برگردد و او را از پشت دوباره ورانداز کند.
یادم هست هفدهم شهریور ۱۳۸۸ با همسرم به محله «درکه» در شمال تهران رفته بودیم. دو موتور سوار نیروی انتظامی کنار خودرو من ایستادند: «این کیه؟»
گفتم همسرم است.
گفت: «بهش بگو موهاش رو بکنه تو.»
همسرم دست برده بود سمت روسری که چند تار مو را پنهان کند: «گفتم زن منه، تو باید بگی زن من موهاش رو بکنه تو؟»
با دست روی سقف ماشین کوبید: «این ماشین، پارکینگ!»
بیش از ۳۰ دقیقه گرفتار همین مجادله شفاهی ماندیم.
برای یکی مثل من که با برنامههای «گوگل» هر شب باید به محله «گیشا» برود، بین خیابان پانزدهم تا دبستان «محمدباقر صدر» که خانه کودکی تا مدرسهاش بود را با دقت برانداز کند، به حیات دبیرستان «بدر» در شهرک «ژاندارمری» برود و خاطراتش را هنوز در بن بست «کوی فراز» در «سعادتآباد» یا خیابان «خردمند جنوبی» مرور کند، مقایسه کردن بین فاصله این دو شهر خوشایند نیست.
مجله اکونومیست برای انتخاب بهترین تا بدترین شهرهای جهان، ۳۰ فاکتور شامل «نظام سلامت»، «آموزش»، «فرهنگ»، «زیرساختهای حمل و نقل عمومی»، «امنیت اجتماعی»، «آزادیهای مدنی»، «میزان جرم و جنایت» و «ثبات سیاسی» را مد نظر قرار داده است.
ساکنان غیراروپایی وین اما میگویند در پارامترهای انتخابها، «رفتارهای غیردوستانه» لحاظ نشده است. بعضی به این شهر لقب «unfreundlich» یا همان «غیردوستانه» دادهاند. محال است دو سال در این شهر زندگی کنید و یک بار شاهد رفتار یا عبارتهایی «نژادپرستانه» یا «خارجی ستیزانه» نباشید. تاسفبار اینجا است که بیشترین تندرویهای غیردوستانه در قبال اتباع خاورمیانه و آفریقا را هم شهروندان بلوک شرق اروپا که سالها قبل به اتریش مهاجرت کردهاند، بروز میدهند. اما باز هم مقایسه همین ضد رفتار، میان کلیتی که در جامعه ایران هنوز در قبال اتباع افغانستان روا میشود، با آنچه در وین میبینید، تقریبا ناچیز است.
وین را قوانین سختگیرانهاش در پرداخت مالیات و نظارت بر هر سنت از درآمدهای شهروندانش، استقلال دادگاهها و دستگاه قضایی آن، پاسخگویی بدون قید و شرط شهرداریهای مناطقش و یک چتر امنیتی همیشگی و غیرقابل لمس که روی شهر نشسته است، تبدیل به بهترین شهر جهان کردهاند. هنوز اما برخی رفتارهای غیردوستانه مردم پیش چشم میآیند. البته در نوستالژی تهران هم غرق میمانم.
در این شهر، هر روز پیش از خروج از خانه باید نگاهی به وضعیت آب و هوایی ساعات آینده بیاندازید؛ شهر بادهای تند که آب و هوایی غیرقابل پیشبینی میسازد مانند مردمش که روزی تو را با عشق در آغوش میکشند و فردای همان روز ممکن است جواب سلامت را به سردی بدهند. نگران نباشید، فردا ممکن است با یک بسته شکلات در راهروی ساختمان شما را غافلگیر کنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر