زیبا یاری
در کنار دهها زندانی سالمند سیاسی و عقیدتی که در زندان «فشافویه» (زندان بزرگ تهران) با اتهامات امنیتی نگهداری میشوند، صدها زندانی با جرایم عمومی مثل جرایم مالی هستند که از کمترین امکانات برخوردار نیستند؛ افرادی که به خاطر کهولت سن، در شرایط نگهداری زندان فشافویه، شکنجه مضاعف میبینند و گاه جان خود را از دست میدهند.
در این گزارش از مجموعه «روایتهای زندان»، راویان چند تن از زندانیان فشافویه هستند که مشاهدات خود را از پیرمردهای زندانی میدهند. دسترسی به دارو و درمان یکی از مهمترین حقوق این زندانیان است که در زندانهای ایران در اختیار آنها قرار گذاشته نمیشود.
«آقای یوسفی در سن ۶۷ سالگی، در بند مالی فشافویه محبوس است. پرونده چک دارد و دو سالی است در زندان نگهداری میشود. طی این دو سال، بین چهار پنج بند چرخیده است. موهایش به کلی سپید هستند و زندان مجوز استفاده از عصا را به او داده است تا بتواند راه برود. شبها معمولا کنار گاردونی، روی صندلی مینشیند و زیر نور توالت کتابش را میخواند. خمیده و آهسته و عصازنان در کریدور قدم میزند. در سلول، یک زاغه (تخت پایین) را برایش خالی کردهاند. هر شب داروی تحت نظری برایش میآید. گاهی پیش میآید که بهداری دارو تمام میکند و او یک هفته بیدارو میماند. بچهها دیگر میدانند و برایش از بیرون دارو میخرند و میدهند تا سگ (ورود قاچاق اجناس ممنوعه) بیاورد. برایش پولی زده نمیشود و جیره زندان را میخورد. بچههای خدمات اما شرایطش را میدانند و کاسهاش را پر تر میریزند. گاهی هم کسی همسفرهاش میشود. بیماری او نیاز به رعایت در خورد و خوراک دارد اما زندان جای این صحبتها نیست.»
«سعید» که از زندانیان همبند با «یوسفی» است، به «ایرانوایر» درباره شرایط این زندانی توضیح میدهد: «گوشهایش هم سنگین هستند. البته از این بابت خرسند است. میگوید چرت و پرتهای شما را نمیشنوم! برای صحبت کردن با او باید با صدای بلند حرف زد.»
به گفته سعید، پرونده این زندانی در اختیار یک قاضی است که با وجود علم به عدم تمکن مالی، رسیدگی به آن را مدام به تعویق میاندازد: «قاضی اعسارش را ماه پیش به بهانه دیر آمدن شهود رد کرد. در معسر بودنش یک زندان شاهد است اما قاضی باز پروندهاش را چهار ماه به تعویق انداخته است تا دوباره درخواست اعسار را بررسی کند.»
اعسار برگرفته از «عسر»، به معنای سختی و نداشتن است. در واقع به عدم توانایی مالی یا عدم دسترسی به اموال و به نوعی در مضیقه قرار داشتن، اعسار گفته میشود. این کلمه در مسایل حقوقی به کار گرفته میشود و به افرادی (افراد حقیقی) که به علت نداشتن دارایی کافی و یا دسترسی نداشتن به اموال خویش (برای مثال در رهن بانک بودن اموال)، قادر به پرداخت دیون و بدهیهای خود نباشند، «معسر» گفته میشود.
سازمان زندانها تاکنون آمار دقیقی از شمار زندانیان سالمند محبوس در زندانهای کشور منتشر نکرده است اما مشاهدات کلی از تعداد قابل توجه زندانیانی نشان دارند که به دلیل کهولت سن، در بندها دچار مشکلات عدیدهای هستند. این افراد با نیازهای خاص و نیازمند به مراقبت برای ادامه حیات، محبوس در جایی هستند که به جای مجازات حبس، بیشتر به مجازات مرگ برای آنها شبیه است؛ آنهم در شرایط زندانهایی که آدمهای معمولی به سختی جان سالم از آن به در میبرند.
متاسفانه نظیر یوسفی در بندها بسیارند؛ سالمندانی با مشکلات شنوایی، بینایی و البته مشکلات حرکتی؛ سالمندانی که نیازمند به سرویس توالت فرنگی، تختی در طبقه پایین و مراقبت پزشکی هستند اما دستگاه قضایی و قضات در صدور احکام حبس برای این سالمندان، محیط زندان، تجربه آنها در این محیط و خطرات جانی پیش رویشان را در نظر نمیگیرند.
حبس اگر گرفتن آزادی مجرم است، برای سالمندی که در فشافویه حبس میشود، معنای دیگری از پایان حیات است. سازمان زندانها حتی از قوانین تفکیک جرایم تبعیت نمیکند و نیازهای درمانی و شرایط خاص سالمندها را هم در نظر نمیگیرد.
«رضا» یکی دیگر از زندانیان فشافویه است که درباره شرایط زندانی مالی دیگری به نام «میری» با ۷۳ سال سن برای «ایرانوایر» روایت میکند: «آقای میری تقریبا نابینا است؛ یک چشمش کامل نمیبیند و چشم دیگرش بسیار کم میبیند. او نیز بابت بدهی به زندان افتاده است. تنها برای رفتن به گاردونی، از سلولش بیرون میآید. دستش را مستقیم میگیرد تا یک نفر مددش دهد و دستش را بگیرد و او را به توالت ببرد. برخی شبها هم البته کسی برای کمک به او پیدا نمیشود. برای استحمام، یک زندانی هر هفته او را حمام میکند و برای غذا یکی دیگر او را یاری میدهد. آقای میری مصداق عینی عدم تحمل کیفر است ولی نمیدانیم پروندهاش کجای عدالتخانه گیر کرده است. البته عدم تحمل کیفر هم وثیقه میخواهد و مدتدار است.»
گذراندن دوران سالمندی، آنهم در زندانی که بدیهیترین نیازهای افراد را نادیده گرفته، نه تنها با مصائب جسمانی بلکه با فشارهای روحی متعدد همراه است. گاه پیرمردی ناچار به گرفتن «متادون» میشود و گاه روانشناس به سادگی لیستی از قرصهای اعصاب را برایش تجویز میکند. این شرایط را در کنار سایر شرایط پیری باید گذاشت تا دید چه بلایی در فشافویه بر سر پیرمردان زندانی آورده میشود؛ مثل شرایطی که «محمد» از یک زندانی مسن دیگر در فشافویه روایت میکند: «هرچه اصرار کردیم تا به ما اجازه بدهند برایش ایزی لایف وارد زندان کنیم، نگذاشتند. با چند زندانی دیگر پول گذاشته بودیم و دادیم یکی از بچههایی که رفته بود مرخصی بخرد و بیاورد و به مددکار جلوی در تحویل بدهد. عموعلی را میگویم. عمری در بازار کار کرده بود. حتی بعضیها توی بند از بیرون او را میشناختند. ما هم در سلول عمو صدایش میکردیم. ختم خانمِ خدا بیامرزش را همینجا گرفتیم. شکستهتر شد. بعد از یک مدت هم شبها کنترل دفع خود را از دست میداد. در یک سلول ۲۰ نفره، شب و نصف شب همه از خواب بلند میشدند. البته کسی چیزی نمیگفت. اگر میگفت که خودم دندانهایش را خرد میکردم. ولی خب خودش میفهمید و پیش خودش حسابی به هم میریخت. چک بود پروندهاش. یک روز به من گفت عمو انتقال من را بگیر تا به بندی دیگر بروم. دستور انتقال او را به بند بالا، خودم گرفتم و سفارشش را هم کردم.»
سالمندان رسیدگیهای ویژه پزشکی میخواهند؛ از نیاز به تزریق روزانه «انسولین» برای دیابتیها و گرفتن فشار خون در وضع نرمال تا رسیدگی فوری در سکتهها و دیگر اتفاقات اورژانسی. در صورتی که اگر حکم به محکومیت به حبس یک سالمند داده میشود، باید شرایط اجرای چنین محکومیتی هم فراهم شود؛ مسالهای که در سیستم قضایی جمهوری اسلامی وجود ندارد. البته گاه به قیمت جان زندانی سالمند تمام میشود؛ مثل آنچه برای «امیر» پیش آمد.
یکی دیگر از زندانیان زندان فشافویه به «ایرانوایر» از امیر میگوید: «امیر آقا همیشه جلوی سلول ما روی صندلی مینشست و با نوههایش تلفنی حرف میزد. در بند کم حرف بود و فقط صحبت کردنش پای تلفن را دیده بودم. او هم اجازه داشتن عصا در بند را گرفته بود. وقتی مُرد، همه ماتمان برد. شب که قلبش گرفته بود، به همبندیها خبر داد. رابط بهداری به بهداری مراجعه کرد اما پزشکی حضور نداشت. به امیر گفت پزشک نیست و صبح به بهداری میبرمت. اما صبح دیر شده بود و امیر آقا تمام کرده بود.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر